چهل شبانه گذر کرد بر زمین بى ‏تو
چهل شبانه بى‏ عشق، بى ‏یقین، بى ‏تو

پس از تو پیرهن سوگوار تا به ابد
چه گریه ‏ها که ندارد در آستین بى ‏تو

مرا که چله‏نشینِ خرابه‏ ها شده ‏ام
مرا که با غم هر ثانیه عجین بى‏تو

کسى نبرد به مهمانى دعا و درود
که عشق بى ‏کس و کار است این چنین بى‏ تو

به سر سلامتى من چه تلخ آمده‏ اند
ستاره‏ هاى پریشان هر پسین بى ‏تو

چهل شب است که خواب غروب مى ‏بینند
پرندگان غزل مرده زمین بى ‏تو...