ازسفر برگشته ام ...
از سفر برگشته ام من با سحر های عجیبذکر من در طول این مدت شده امن یجیب
قامتم طوری خمیده که شد ه مثل رکوعشد نمازم هم شکسته هم نشسته یا حبیب
مدتی گشته تیمم کارمن جای وضواز نماز ایستاده گشته زینب بی نصیب
دست بردارید از روی دلم ای همرهانتا بگویم راز مخفی دلم را با حبیب
داغ عنوان کنیزی ریشه جانم بسوختمن بمیرم بر تو و این دختر پاک و نجیب
بر سر ما دشمنان فریاد مستی می زدندیک نفر پیدا نمی شد بهر ما گردد مجیب
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)