گل شوق ...

خار غم نیست که در کرب و بلا می روید
گل درد است که از دشت وفا می روید

می خلد خار مِحَن پای دلم را که هنوز
گل اندوه ز باغ دل ما می روید

یادگار غم هفتاد و دو تن لاله رخ است
این همه لاله که در کرب و بلا می روید

لاله را با گل افسرده سر و کاری نیست
این گل از تربت ارباب صفا می روید

تا چه حد در دل تو عشق خدا بود حسین
که ز خاک تو گل عشق خدا می روید

شوق جانبازی اگر در دل تو راه نداشت
پس ز خاک تو گل شوق چرا می روید

نی در آن بادیه از آن به نوا سرگرم است
که به جای گل از این دشت بلا می روید

با ولای علی و آل چو «پروانه»
بسوز که ز خاک من و تو مهرِ گیا می روید

محمدعلی مجاهدی