بازگشت به سجده گاه عشق



کاروان خاطرات، بازگشته است

از جایی که چهل روز گذشته است

از ماتم‏های سرخ،

از عطش‏های پرپر شده.

این آتشیادها،

چهل روز چون اسبان تاخته‏اند بر پیکر صبر آنان.

بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول،

رسیده‏اند به نقطه‏ای از آغاز؛

به نگاه‏های در خون شناور،

به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.

کاروانِ اربعین، با خطبه‏های گریه،

از شام رسوا برگشته است

و تصاویر جراحت،

در سوزنده ‏ترین بیان قاب می‏شود

و در سوزنده‏ترین بیابان.

بغل بغل شعله ریخته می‏شود در صحرا.

دوبیتی ‏های پرلهیب،

سطح مصیبت‏زده دشت را گلگون‏تر می‏کند.

اکنون چهل روز از آن سیل عطش، سپری شده است.

قافله ‏ای زخم خورده،

وارد سرزمین چهلمین روز می‏شود.

اینان اربعین را با خود آورده‏اند؛

با نقل خاطرات قطعه قطعه شده.

دنیای ادب نیز گل و ستاره آورده است

که به پای سربلندی‏شان بریزد.

سلام بر استواری غیرقابل ترسیم شما!

سلام بر آن گام ‏های شکیباتان

که جاده‏های دراز شام را خسته کرد!

هر سال، چشمان غم بار اربعین که می‏آید،

اطراف ما پر می‏شود از هیئت‏های مذهبی التماس

و دسته دسته گل‏های اشک.

هر سال اربعین،

از لابه‏لای واژه‏های مذاب مداحان،

دل‏های آسمانی شما دیده می‏شود

و علم‏های ما از هوش می‏روند.

لباس‏های مشکی تقویم،

بوی قتلگاه می‏گیرند.

اربعین! به یاد روشنیِ شما شمع‏گونه می‏سوزیم

و گریه سر می‏دهیم

برای فاصله‏های خود و زجرهای شما.

خوشا زندگی در این گریستن و مردن‏های پیاپی!

خوشا گریستن برای داغ‏های زینب علیهاالسلام ،

برای مصیبت‏های سجاد علیه‏السلام ،

برای بی‏تابی بچه ‏های آسمان!

سلام بر اربعین که عاشورایی دیگر

از گریه را برای ما به راه می‏اندازد!

من برای گریستن، به آغوشت محتاجم