اكبر دلِ پشتههاي شمشير و نيزه را ميشكافد..
و حسين صورتش را بر ميافرازد..
در آسمان خيره مينگرد..
-خدايا تو خود بر اين مردم گواه باش. جواني به سويشان رهسپار شده است
كه در صورت و سيرت و گفتار چونان رسول خداست.
ما هر گاه كه به ديدار پيامبرت شوق مييافتيم، به سيماي او مينگريستيم.
پروردگارا، اين مردم ستمگر را از بركات زمين محروم كن..
فرزندزاده علي قلب نيزهها را ميدرد..
و كماندكي نميگذرد كه برق شمشير خشمناكش در روشناي آذرخش گونهاي
از ميان ابرهايي كه در آغوش يكديگر آرميدهاند، پديدار ميگردد...
ابرهايي كه بغض تندر گلويشان را ميفشارد .
«مرة بن منقذ» نيزهاش را تكاني داد،
نخوت از ژرفاي جانش بيرون جهيد..
نخوتي براماسيده از عصر جاهلي..
-تمام گناهان عرب را بر دوش كشم،
اگر پدرت را به سوگت ننشانم !
و نيزة وحشي، نور نبوي را شكافت..
و بر گردن راهوارش فرو خفت..
و در انبوه شمشيرها و نيزه زار قبايل فرو افتاد.
.آن ددسيرتان او را در ميان گرفتند..
و گفتار اكبر بسان فواره عشق ازلي به آسمان برخاست..
- از جانب من بر تو سلام، اي ابا عبد الله !
اينك جد من است كه مرا با جام بهشتي سيرابم نمود.
شرابيكه پس از آن تشنگي نخواهد بود،
و او ميگويد براي تو جاميذخيره شده است
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)