حسين دردمندانه زمزمه نمود:

-خشم خدا بر يهوديان آن‌گاه سخت گرديد كه براي او فرزند قائل شدند..،

و خشم خدا بر مسيحيان آن‌گاه شديد شد، كه به خدايان سه‌گانه قائل شدند..،

و غضب خداوند بر آتش‌پرستان وقتي بيشتر شد كه به جاي او، آفتاب و ماه را پرستيدند..

و غضب الهي بر قوم ديگري آن‌گاه شديد شد كه بر كشتن فرزند دختر پيامبرشان يك‌رأي گشتند..

آگاه باشيد، والله من به هيچ يك از خواسته‌هاي اين‌ها جواب مثبت نخواهم داد،

تا در حالي كه در خون خويش گل‌گون شده‌ام، به لقاي خداوند نائل گردم..

آتش شهوت به چشم‌خانه مرد پيس در گرفت..

شهوت غارت زبانه كشيد و مرد پيس به خيمه‌اي هجوم برد..

شيطان با تمام وجودش عربده مي‌كشد..

-آتش بدهيد..تا اين خيمه را بر سر اهلش بسوزانم.

آن دل‌هاي كوچك ترسناك همچون كبوتراني گريزان در آن سوي افق

كه از بيم كشتي غرق شده‌اي بال در رخ آسمان مي‌كشند، از خيمه گريختند..

حسين بانگ بر او زد:

- فرزند ذي الجوشن، تو آتش مي‌طلبي‌ تا خانه‌ام را بر اهلم بسوزاني؟!..

الله تو را به آتش در افكند..