12
كركسان مستانه در جام بلورين آسمان مي‌گردند..

و باد توفنده از جانب صحرا مي‌وزد..

و خرما بنان همچون نيزه‌هايي را مي‌ماند كه در تهيگاه فرات فرو رفته است..

خطر در آستين و پوشيده به نظر مي‌رسيد..

ناگاه چونان آذرخشي كه زبان از كام برون مي‌آورد،

پيكان‌هاي مست كه از سرهاي خود شرنگ مرگ مي‌چكاندند،

در هوا رها شدند..حسين رو به ياران خويش بانگ بر آورد:

-بزرگ‌منشان، خدا شما را رحمت كناد.

به سوي آن مرگي برخيزيد كه چاره‌اي از آن نيست..

كه اين تيرها رسولان اين قوم به سوي شماست..

مرداني كه پنداري پاي بر پاره‌هاي آتش داشته، در انتظار مي‌گداختند،

چونان باد توفيدند، وزيدند و از جا جهيدند..

بنگر كه چگونه مرگ آرزويشان گشته است؟..

و چگونه از جام ‌انديشه‌شان شراب جاودانگي در كام ريخته‌اند؟..

و تصوير..جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الآنهارُ ..

را در آبگينة آن صحراي برافروخته نشانده‌اند؟..

مردان در انبوه نيزه‌ها و شمشيرها فرو رفتند..

و با شوري بي‌مثال، نبرد مي‌كردند..

پنداري سر آن دارند كه سرنوشت تاريخ را بدان سو كه قرار است

مردمان را بدان رهنمون شوند، راست نمايند.

پرده‌اي از غبار و دود، سينه فضا را فشرد..

و آن شمشيرها آتشناك چون برق آذرخش فرو مي‌جهيدند

و از شراب جان مي‌چشيدند..

غبار روي از هياهوي نبرد برگرفت،

و آنك آنجا پنجاه نفر در مداواي گل‌زخم‌هاي عشق،

زير شعله‌هاي نگاه خورشيد، بر زمين نشسته‌اند..

زخم‌ها آن زمين تشنه را سيراب مي‌نمايد..

و جوي خون از پاي نهال آزادي مي‌گذرد..

نهالي كه با ريشه ستبرش پنجه در ژرفاي خاك افكنده..

و شاخسارش بر پيشاني آسمان سر مي‌شكند.