نعرهاي شيطاني كه ميخواست گفتار پيامبران را فرو بلعد، به هوا برخاست.
مرد پيس فرياد زد:
-ما از آنچه تو گفتي، چيزي نميدانيم؟!
غريو حبيب، آن مرد هفتاد ساله برخاست:
-من هم گواهم كه تو راست ميگويي. سخن او را نميفهمي.
چون حقيقتا الله تعالي بر قلب تو مهر زده است.
خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِيمٌ ..
آتشفشان جوشان از نو ميخروشد و گدازههاي خويش را دوباره ميپراكند:
-اگر در گفتار پيامبر درباره من ترديد داريد،
آيا در اين واقعيت هم شك ميكنيد كه من فرزند دختر پيامبرتانم؟..
و الله قسم در ما بين مشرق و مغرب به جز من،
نه در ميان شما فزرند دختر پيامبري خواهد بود و نه در غير شما.
واي بر شما! آيا به خونخواهي كسي كه او را كشتهام بر من شوريدهايد،
يا به طلب مالي كه آن را نابود ساختهام،
يا از پي قصاص جراحتي كه بر شما زدهام؟!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)