6
كوفه خوفناك است..

با خواري و فرومايگي به پاي ابن زياد سر مي‌خايد..

زياد با تازيانه‌اش اشاره مي‌كند..

و سرها از پيش فرو مي‌غلتند..

و دست‌ها را به سويي مي‌افكند..

و گردن‌ها به روي «أرقط » فراز شد..

به يقين همان سپاه پندارينش كه از شام بدين سوي مي‌آيد ظفرمند گشته..

تمامي‌كوفه در چنگ او اسير است..

به چشمِ نرمي‌، فرمانش را مي‌نوشد..

سر به درون كوفه نعره برمي‌آورد:

-دودمان حسين را بكشيد..

به راستي كه آن‌ها انسان‌هايي پاك سيرتند.

بردگان نظمي ‌به خود مي‌گيرند..

بردگان دنيا لشگري بزرگ فراهم مي‌آرند كه «حر» سالار آن باشد..

مأموريتي سترگ..

دستگيري و بازداشت آن كاروان..

اسب‌سواري، هزار سوار تا دندان مسلح را رهبر است..

و صحرا را از پي كارواني كوچك مي‌پيمايد..