صفحه 18 از 32 نخستنخست ... 814151617181920212228 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 171 تا 180 , از مجموع 317

موضوع: برگی از تاریخ ایران

  1. #171
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آل کاکویه یا بنی کاکویه دودمانی از امرای دیلمی بودند که در دوره فروپاشی آنها در باختر ایران روی کار آمدند و در برابر قدرت سلجوقی استقلال خویش را از دست دادند و به صورت امرای تابع آنها درآمدند.
    بنیادگزار این دولت، علاءالدوله محمد نامدار به ابن کاکویه است. کاکویه واژهای فارسی و به معنای دایی است زیرا پدر علاءالدوله، دایی مجدالدوله بویهی و به گفتاری دایی مادر او بود. نام پدر علاءالدوله در سکهها، «دشمنزار» ثبت شده، ولی تاریخ نویسان آن را «دشمنزیار» نوشتهاند و به گمان بسیار دشمنزار و کاکویه به یک شخص یعنی همان پدر علاءالدوله اطلاق میشدهاست.
    دربار علاءالدوله محمد مشوق امرا و دانشمندان بود و فیلسوف نامدار ایرانی، پورسینا تا هنگام مرگ وزارت او را داشت. تاختنهای ترکان غز وضع سیاسی ایران را به کلی دگرگون ساخت و بنی کاکیه را مانند دیگر نیروهای دیلمی به حالت دفاعی درآورد. هنگامی که ابنکاکویه در سال ۴۳۳ق(۱۰۴۱م) مرد و پسرش فرامرز در اصفهان به جای او نشست ولی ناچار شد دستیابی سلجوقیان را به رسمیت بشناسد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  3. #172
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زنگیان


    300px Zengid dynasty2C 1127   1183
    بیشترین گستره سرزمین زنگیها


    زنگیها دودمانی بودند که در سالهای ۱۱۲۷ تا ۱۱۷۴ میلادی در شمال سوریه و عراق فرمانروایی کردند. پایتخت انها نخست حلب و از سال ۱۱۵۴م دمشق بود.
    بنیادگذار این دودمان، آقسنقر نام داشت که از سربازان مملوکهای سلجوقی بود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #173
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خوارزمشاهیان
    در این پست با آخرین سلسله پایدار قبل از حمله ویرانگر مغول آشنا میشویم سلسله خوارزمشاهیان که با اشتباه بی ارزش ایران را سوق به ویرانی غیر قابل جبران دادند

    و بسیاری از کتب و دانشنامه های ارزشمند از بین رفت

    امیدواریم از این پست خوشتون بیاد

    نظر و انتقاد

    با تشکر

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  6. #174
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    اطلاعات اولیه

    خوارزمشاهیان



    نوشتکین نیای بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی بود از اهالی غرجستان که توسط سپهسالار کل سپاه خراسان در زمان سامانیان خریداری شد. این غلام در دوران فرمانروایی سلجوقیان به سبب استعداد سرشار و کفایتی که از خود نشان داد به زودی مدارج ترقی را طی کرد و به مقامات عالی رسید تا این که سرانجام به امارت خوارزم برگزیده شد. نوشتکین صاحب ۹ پسر بود که بزرگترین آنها، قطب الدین محمد نام داشت. پس از نوشتکین، فرزندش محمد از جانب برکیارق به ولایت خوارزم رسید «۴۹۱ ق / ۱۰۹۸ م» و سلطان سنجر نیز بعدها او را در آن سمت ابقاء کرد. بدین ترتیب دولت جدیدی بنیانگذاری شد که بیش از هر چیز برآورده و دست پرورده سلجوقیان بود. قطب الدین محمد به مدت سی سال تحت قیومیت و اطاعت سلجوقیان امارت کرد. پسرش اتسز هم که بعد از او در ۵۲۲ ق / ۱۱۲۸ م به فرمان سنجر امارت خوارزم یافت، از نزدیکان درگاه سلطان سلجوقی بود. هر چند بعدها کدورتی بین وی و سلطان سنجر پدید آمد که به درگیریهای متعددی هم منجر شد، اما تا زمان حیات سلطان سنجر، اتسز نتوانست به توسعه قلمرو خوارزمشاهیان کمک چندانی بکند. چون اتسز پیش از سنجر وفات یافت، پسرش ایل ارسلان «۵۵۱ ق / ۱۱۵۶ م» امیر خوارزم شد. اما در زمان او که سلطان سنجر نیز وفات یافته بود، نزاع داخلی سلجوقیان، امکانی را فراهم آورد تا ایل ارسلان به قسمتی از خراسان «۵۵۸ ق / ۱۱۶۳ م» و ماوراءالنهر «۵۵۳ ق / ۱۱۵۸ م» که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند، دست یابد و به این ترتیب نزدیک به پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کند.

    میراث سلجوقی در اختیار خوارزمشاهیان

    250px Khwarezmian Empire 1190 1220



    بعد از ایل ارسلان، منازعاتی که بین پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش برای دستیابی به فرمانروایی ولایات بروز کرد، بارها موجب رویارویی نیروهای این دو برادر شد، تا این که عاقبت با استیلای تکش این درگیریها به پایان رسید.
    در زمان تکش تمامی خراسان، ری و عراق عجم، یعنی آخرین میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه تکش بر تمام میراث سلجوقی، نارضایتی خلیفه بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامنگیر محمد بن تکش شد. با درگذشت علاءالدین تکش «رمضان ۵۹۶ ق / ژوئن ۱۲۰۰ م»، پسرش محمد خود را علاءالدین محمد خواند و به این ترتیب سلطان محمد خوارزمشاه شد.

    رویارویی علاء الدین محمد با خلیفه عباسی

    بیست سال «۵۹۶ - ۶۱۶ ق / ۱۲۰۰ - ۱۲۱۹ م» فرمانروایی علاءالدین تکش به طول انجامید. علاءالدین محمد که میراث دشمنی با خلیفه را از پدر داشت، از همان آغاز امارت، خود را از تأیید و حمایت فقیهان و ائمه ولایت محروم دید به همین دلیل ناچار شد تا بر امیران قبچاق خویش، یعنی ترکان قنقلی که خویشان مادریش بودند، تکیه کند و با میدان دادن به این دسته از سپاهیان م*****، بی رحم و عاری از انضباط که در نزد اهل خوارزم بیگانه هم تلقی می‏شدند، به تدریج حکومت خوارزمشاه را در همه جا مورد نفرت عام ساخت.

    رویارویی با مغولان

    در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می‏داد و خلیفه بغداد - الناصر الدین بالله - برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود؛ در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاسته‏ای در حال طلوع بود . مغولان که در آن ایام با ایجاد اتحادیه‏ای از طوایف بدوی یا بدوی گونه، خود را برای حرکت به سوی ماوراءالنهر آماده می‏ساختند، اهمیت و قدرتشان در معادلات و مجادلات سیاسی سلطان خوارزمشاه و خلیفه بغداد، نه تنها جایگاهی پیدا نکرد بلکه به حساب هم آورده نشد. در نتیجه فاجعه عظیمی که تدارک دیده می‏شد، از دید دو قدرت و نیروی مهم آن پوشیده ماند به طوری که هنگامی که دهان باز کرد، نه از سلطنت پر آوازه خوارزم چیزی باقی گذاشت و نه از دستگاه خلافت. آنچه باقی ماند، ویرانی، تباهی، کشتارهای دسته جمعی، روحیه تباه شد. و در یک کلام، ویرانی یک تمدن بود. هنگامی که چنگیز خان به تختگاه خویش باز می‏گشت، بخش عمده ایران به کلی ویران شده و بسیاری از آثار تمدنی آن نابود شده بود. دستاوردهای دولت خوارزمشاهی که با سعی و کوشش بنیانگذاران آن که می‏توانست آینده بهتری را برای ایران زمین و تمدن اسلامی رقم زند، در نکبت استبداد مطلقه، ماجراجوییهای شاهانه و تنگ نظریهای مذهبی و سیاسی، رنگ باخت و تباهی را نصیب مجریان، کارگزاران، کار گردانان و از همه مهمتر مردم محروم نمود.



    فرمانروایان خوارزمشاهی

    نوشتکین غرچه متوفى ۴۹۱ ه . ق.
    قطبالدین محمد از ۴۹۱ تا ۵۲۱ ه . ق.
    اتسز خوارزمشاه از ۵۲۱ تا ۵۵۱ ه . ق.
    ایل ارسلان از ۵۵۱ تا ۵۶۸ ه . ق.
    سلطانشاه (پسر ايلارسلان) متوفى ۵۶۸ ه . ق.
    علاءالدین تکش (پسر ايلارسلان) از ۵۶۸ تا ۵۹۶ ه . ق.
    علاءالدين محمد از ۵۹۶ تا ۶۱۷ ه . ق.
    جلال الدین منکبرنی از ۶۱۷ تا ۶۲۸ ه . ق.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  8. #175
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    محمد خوارزمشاهی

    علاءالدین محمد خوارزمشاهی (دوران سلطنت از ۵۹۶ تا ۶۱۷ هجری قمری)،پسر تکش خوارزمشاهی، نامدارترین پادشاه خوارزمشاهیان بود. در زمان او پهناوری پادشاهی خوارزمشاهیان به اوج خود رسید و با حکومت چنگیزخان همسایه شد. دوران سلطنت او عمدتا به سرکوب مخالفان گذشت که با قتل عام ها و کشتار هایی نیز همراه بود. قسمت عمده مبارزات وی باغوریان و قراختائیان بود. خلیفه عباسی که در بغداد مستقر بود، رابطه خوبی با سلطان نداشت و همواره غوریان و قراختائیان را بر علیه او تحریک میکرد.

    حمله مغول

    در سال ۶۱۶ ق/1218 م یورش مغول به قلمروی خوارزمشاهیان آغاز شد که به سقوط سلسله او انجامید. این یورش پیامدهای دردناکی برای ایران و جهان اسلام درپی داشت که آثار پس از قرنها پابرجاست.
    سالشماری نخستین تماسها و برخوردهای سلطان با مغولها بسیار مغشوش و گاه نا میسر است. به روایت جوزجانی اولین تماسهای سلطان با مغولان در سال 612 ق/1215 م برقرار شد. او هیاتی را به سرکردگی بهاالدین رازی به سوی چنگیزخان روانه ساخت. این هیات در پکن با چنگیزخان دیدار کردند و در طی این دیدارها با نمایندگان سلطان به احترام برخورد کردند و در دیدار دوم چنگیزخان به سلطان پیغام داد که چنگیزخان همچنانکه خود را پادشاه شرق میداند، سلطان را نیز فرمانروای غرب میداند. در این دیدار چنگیزخان ابراز تمایل کرد که بین دو طرف صلح و مسالمت برقرار باشد. چنگیزخان به همراه نمایندگان سلطان گروهی از بازرگانان خود را با کاروانی مرکب از پانصد شتر که زر، سیم، ابریشم و پوست سمور داشتند، روانه مملکت خوارزمشاهی کرد. هیات مذکور در اوایل سال 615 ق/1218 م در ماورالنهر (احتمالا بخارا) به خدمت سلطان رسید. چنگیزخان از سلطان خواست که بین آنها عهد دوستی و صلح برقرار باشد ولی آن چیز که خشم سلطان را برانگیخت پیام چنگیزخان بود که او را "برابر گرامی ترین پسرانم" خوانده بود. ولی نهایتا سلطان با چنگیزخان عهد نامه صلح منعقد نمود.
    کاروانی که چنگیزخان به ایران روانه ساخته بود در سال 615 ق/1218 م که تعدادشان به چهارصد و پنجاه تن میرسید به شهر اترار که در کرانه شرقی قلمرو خوارزمشاهیان قرار داشت رسیدند. هدایای این بازرگانان حاکم اترار که اینالچق نام داشت و از خویشاوندان سلطان بود را به طمع انداخت و او بازرگانان را جاسوس خطاب کرد. اینالچق به دستور سلطان این بازرگانان را کشت. خبر این کشتار به گوش چنگیزخان رسید ولی او خشم خود را فرو خورد. از اینرو فردی مسلمان را با دو فرد مغول به نزد سلطان محمد فرستاد و خواستار استرداد اینالچق شد، ولی سلطان با زیر پا گذاشتن شئونات دیپلماتیک فرمان قتل فرستادگان چنگیزخان را صادر کرد و با اینکار خویش سند حمله سهمگین مغول به ایران را امضا نمود.
    اولین درگیری سلطان با مغولان در حوالی شهر سمرقند اتفاق افتاد. در این نبرد مغولان با قپچاقها در گیر بودند و فرمان جنگ با خوارزمشاهیان را نداشتند اما سلطان آنها را به جنگی خیره سرانه و بی نتیجه تحریک کرد. این جنگ با ترک شبانه و ناگهانی میدان نبرد توسط مغولان پایان یافت. ولی تجربه نخستین برخورد تاثیری عمیق بر سلطان نهاد و از آن پس هرگز جرات نکرد با مغولان رودررو شود.
    از این پس بود که دوره فرار سلطان فرا میرسد و او با فرار خویش شهر به شهر را تسلیم لشکر مغول کرد. بطوریکه در فاصله اندک دو سالهای کل منطقه ماورالنهر به تصرف چنگیزخان درآمد.
    فرارهای سلطان محمد از شهر سمرقند شروع شد و شهرهایی که او به آنها گریخت به ترتیب عبارتند از: سمرقند، بلخ، ترمذ، کلات نادری، نیشابور، اسفراین، ری، سلطان آباد(در حوالی اراک)، سلطانیه، قسمت اعظم گیلان و نهایتا جزیره آبسکون در دریای خزر.

    به روایت جوینی سلطان محمد خوارزمشاه در سال 617 ق/1220 م از اندوه سرنوشت حرمش که در قلعهای نزدیکی ساحل دریای خزر به اسارت مغول در آمده بودند درگذشت، ولی نسوی گزارش میکند که مرگ او در اثر تورم حاد ریه در جزیره آبسکون اتفاق افتاد.
    پس از مرگ وی، پسرش جلال الدین منکبرنی جانشین او شد و مبارزه اصلی با مغولان توسط او آغاز شد.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #176
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    سلطان شجاع

    جلال الدین منکبرنی(مینکبرنی) لقب جلالالدین خوارزمشاه (زاده:۶۱۷ هجری قمری - درگذشت:۶۲۸ هجری قمری) آخرین پادشاه سلسلهٔ خوارزمشاهیان است.
    عمده دوران وی به جنگ با مغولان ، پادشاهان ایرانی ، خلیفه و ملکه گرجستان گذشت.[۱]
    سلطان جلالالدین منکبرنی فرزند ارشد سلطان محمد خوارزمشاه هنگام فرار سلطان محمد از سپاهیان چنگیز، همراه پدر بود، محمد در جزیرهٔ آبسکون وی را به جانشینی نامزد کرد و دو برادرِ او را به قبول حکم او مأمور ساخت اما پس از مرگ محمد برادران، در صدد قتل جلالالدین برآمدند.



    زندگی

    او بر خلاف پدر ضعیف النفسش از رویارویی با دشمنان هراسان نبود. به گفته ابن اثیر زمانی که پدرش در سمرقند برای فرار از دست لشکریان مغول برنامه ریزی میکرد، جلال الدین و شهاب الدین خیوقی تاکید داشتند که باید با تمام قوا به رویارویی دشمن شتافت و با آن جنگید.
    بعد از مرگ سلطان محمد خوارزمشاه او با سپاهی که برای او باقی مانده بود عزم خود را برای مقابله با سپاه مغول جزم نمود. او از کرانه دریای خزر مجددا به سمت شرق حرکت کرد تا خود را برای رویارویی با مهاجمان مهیا سازد. او در سال ۶۱۷ ق/۱۲۲۱ م به سمت نیشابور، غزنه و هرات حرکت نمود و درگیریهایی نیز با مغولان پیدا کرد. آوازه مبارزات جلال الدین به گوش چنگیز خان رسید و او سپاهی با سی هزار مرد جنگی به فرماندهی شیگی قوتوقو به سمت او روانه کرد. سپاه جلال الدین و شیگی قوتوقو در نزدیکی پروان با یکدیگر جنگیدند که به شکست لشکریان شیگی قوتوقو انجامید. این پیروزیها به خاطر طمع شرم آور سپاهیان جلال الدین در تقسیم غنائم و رشک برادران جلال الدین بر وی زودگذر و نا پایدار بود. به گفته جوینی نهایتا در سال ۶۱۸ ق/۱۲۲۱ م شخص چنگیز خان عزم نبرد با جلال الدین کرد و در ساحل رود سند با وی گلاویز شد. در این نبرد لشکر جلال الدین در هم فروریخت ولی شخص جلال الدین شجاعانه جنگید. در انتهای نبرد او از ارتفاع ده متری اسب خویش را در آب انداخت و مغولان در صدد تعقیب او برآمدند ولی با ممانعت چنگیز خان روبرو شدند، چرا که او میخواست نحوه عبور جلال الدین از رود سند را مشاهده کند. جلال الدین با یک شمشیر و نیزه و سپر از رود سند گذشت و چنگیز خان با مشاهده این صحنه روی به پسران آورد و گفت:«از پدر، پسر چنین باید».
    جلال الدین به تنهایی روانه هندوستان شد، سه سال در آنجا ماند و سپاهی برای خود ترتیب داد. از این پس بود که جلال الدین به سمت غرب متمایل شد تا اوضاع درونی نابسامان ایران را اصلاح کند تا پس از آن اسب را برای مصاف با مغولان زین کند. در ابتدا لشکر او فاقد تجهیزات لازم و کافی بود. به روایت نسوی وقتی از لاهور به سمت سیستان و بلوچستان حرکت میکرد، سپاهیان وی حدود چهار هزار تن بودند که بر درازگوش و گاو نر سوار بودند.
    در فاصله سالهای ۶۱۹ ق/۱۲۲۲ م و ۶۲۳ ق/۱۲۲۶ م جلال الدین به کرمان، فارس، اصفهان، خوزستان، شوشتر، اربیل، آذربایجان، اران، مراغه، تبریز، خوی، تفلیس، ارمنستان، اخلاط و نواحی دیگر لشکر کشی نمود و وضعیت داخلی را تا حدی سامان بخشید. فتح تفلیس که بیش از یک قرن در دست گرجیان بود و حتی سلجوقیان در اوج قدرت خویش از تصرف آن عاجز بودند، جلال الدین را به اوج شهرت رساند.[نیازمند منبع]
    پس از مراجعت وی از هند، اولین برخورد او با مغولان در سال ۶۲۴ ق/۱۲۲۷ م رخ داد. جنگهای جلال الدین با مغولان عمدتا با پیروزی مغولان همراه بود و تنها پیروزی جلال الدین در رمضان ۶۲۵ ق/۱۲۲۸ م رخ داد. سرانجام اوکتای پسر چنگیز خان در سال ۶۲۸ ق/۱۲۳۰ م سپاهی مرکب از سی هزار مرد جنگی را برای اتمام کار جلال الدین به سمت اران گسیل داشت. سرعت عمل لشکریان مغول حیرت انگیز بود. جلال الدین در همین اثنا در ۲۸ رمضان ۶۲۷ از سلطان علاءالدین کیقباد از سلاجقه روم در نزدیکی ارزنجان شکست خورد و به آذربایجان گریخت و لشکریان خود را به دشت مغان به استراحت فرستاد و خود به باده گساری پرداخت. هنگامیکه در سپیده دم شوال ۶۲۸ ق/۱۲۳۱ م در شهر آمد(دیاربکر کنونی) از خواب عشرت و مستی برخاست لشکر مغول را در نزدیکی خویش یافت وی به کنارارس گریخت و از آنجا به ارومیه رفت تا از ملوک آن سامان کمک گیرد اما کسی او را یاری نکرد. در نزدیکی دیاربکر مغولان بر سر او ریختند ولی او جان به در برد و بناچار به میافارقین فرار کرد و در نیمهٔ شوال ۶۲۸ در کوههای اطراف آن شهر به دست جمعی از کردان به قتل رسید.
    با مرگ جلال الدین، اصلی ترین نیروی مقاومت در مقابل مغولان در هم شکست و نه سلاطین ایوبی و نه سلاجقه روم از عهده مهار این سیل بنیان کن بر نیامدند.

    ویژگیهای جلال الدین از دید مورخین

    به روایت نسوی[ وی کوته بالا، سیه چرده و ترکی شکل و ترک زیان بود که به فارسی نیز تکلم میکرد. شجاع و کم حرف بود و خنده او جز تبسم نبود. هرگز غضب نمیکرد و دشنام نمیداد. یه عقیده دسون خصوصیات او بیشتر شبیه یک رزمنده ترک بود تا یک سردار یا پادشاه. او سرداری بسیار چالاک بود. پس از فتح تفلیس به او خبر رسید که یکی از افرادش به او در کرمان خیانت کردهاست. او با سرعتی باورنکردنی از قفقاز عازم کرمان شد و فتنه را خاموش کرد. در باره این ماجرا کمال الدین اسماعیل، شاعر اصفهانی، قصیدهای در باب عزیمت شگفت انگیز سلطان از قفقاز به کوههای دشت لوت تصنیف کردهاست.
    به عقیده مورخین ضعف درونی سپاهیان، آشفتگی سیاسی ایران و حسادت برادران و اطرافیان جلال الدین و عیاشی وی از دلایل اصلی شکست او بود.
    او در جنگ با مغولان فاقد سیاست خاصی بود و علیرغم شجاعت ، اغلب اوقات را پس از جنگ به عیاشی میگذراند.پس از فتح هر شهر رفتارش با بزرگان و مردم بسیار متکبرانه بود تا جاییکه هیچ کس مایل به همراهی با وی نمیشد. همچنین جنگ های فاقد نقشه وی تنها مغولان را به سراسر سرزمین ایران کشاند و ویرانیها را شدت بخشید.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #177
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    به علت ازبین رفتن اسناد تاریخی از بقیه پادشاهان دوره خوارزمشاهی چیزی در دست نیست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  11. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  12. #178
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    نابودگران ایران

    Mongol Empire map
    مرزهای امپراتوری مغول در عصر چنگیزخان



    ایلخانان نام سلسلهای است که از سال ۶۵۴ تا ۷۵۰ ه. ق. معادل ۱۲۵۶ تا ۱۳۳۵ میلادی در ایران حکومت میکردند و فرزندان چنگیزخان مغول بودند. لشگریان چنگیزخان نخسنین بار در سال 618 ه. ق. معادل 1221 میلادی به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان سال 1225 میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا درگذشت. سال 1251 م. منگو یا منگل، خان بزرگ یا قاآن، بر آن شد تا با اعزام برادرانش هولاکو و قوبیلای (کوبلاخان) به ترتیب به ایران و چین پیروزیهای مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیاد گذاردند. ایلخانان یعنی خانان محلی و غرض از این عنوان آن بودهاست که سمت اطاعت ایلخانان را نسبت به قاآنان میرسانند و این احترام همه وقت از طرف ایلخانان ایران رعایت میشدهاست. فتح ایران به دست هلاکوخان پیامدهای مهمی چون پایان کار اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسیان در پی داشت. ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند. ایلخانان مسلمان خود را سلطان نامیده و نامهای اسلامی برگزیدند.
    مغول و ایلخانان




    در طی همان روزهایی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزها ماوراءالنهر گسترش می‏داد و خلیفه بغداد - الناصر الدین الله - برای رویارویی با توسعه قدرت او در جبال و عراق بر ضد محمد خوارزمشاه توطئه می‏کرد «حدود ۶۱۳ ق / ۱۲۱۶ م»، در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاه، قدرت نو خاسته‏ای در حال شکل گیری بود که به تدریج به درون مرزها می‏خزید و خود را برای تهدید و تسخیر آماده می‏کرد. با این حال، خلیفه و سلطان در کشمکشها و مناقشات سیاسی خویش، آن را در نظر نگرفتند و یا آن قدر در محیط بسته افکار سیاسی و حشمت قدرتشان غرق شده بودند، که حضور این نیروی ویرانگر را اصلاً نمی‏دیدند و یا به عبارتی دیگر در مجموعه مناسبات سیاسی عصر، آن را وزنه‏ای به شمار نمی‏آوردند.
    اما این نبردی عظیم و ویرانگر که از نواحی صحرای گوبی و جبال تیانشان به سوی ماوراءالنهر می‏خزید و از همان ایام فاجعهای عظیم را تدارک می‏دید، دولت نوخاسته مغول بود که ظرف چند سال، هم به دولت پر آوازه خوارزم پایان داد، و هم به خلافت بغداد.
    پیشروی مغولان به درون ایران از جانب ماوراءالنهر مغول که در آن رزوها عنوان اتحادیه طوایف تاتار، قیات، نایمان، کرائیت و تعداد دیگری از طوایف بدوی نواحی بین ترکستان، چین، و سیبری بشمار میرفت، پیشروی خود را از سوی مرزهای ماوراءالنهر آغاز کرده بود. این طوایف که به قول برخی مورخان، «هونهای جدید» بشمار میرفتن، اگر هم در واقع اخلاف هونهای قدیم نبوده باشند، اما وارث مهارت آنها، در جنگجویی، تیر اندازی، و سلحشوری به شمار می‏آمدند. با وجودی که هونهای جدید هشتصد سال پس از هونهای قدیم پا به عرصه تاریخ گذاشتند، با این وصف خاطره فجایع آنها را در تاریخ زنده کردند. به طوری که اینها نیز مانند همان مهاجمان باستانی، از اعماق بیابانهای گوبی و سرزمینهای اطراف چین و سیبری برخاستند، و با ولع و آزمندی بی سابقه ای، مدت زمانی کوتاه، بخش عمده‏ای از دنیای متمدن در قلمرو اسلام را، به ویرانی و نابودی کشیدند. به طوری که گذشت هشت سده، هیچ گونه تغییری در خُلق و خوی و رفتار معیشتی و اجتماعی آنها پدید نیاورد، چنان که همچون هونهای قدیم، در زیر چادرهای نمد یا در هوای آزاد بیابانها سر می‏کردند و در کنار شتران، گوسفندان، و اسبان خویش عمر را سپری می‏کردند. اگر هم خشکسالی و دام مرگی پیش می‏آمد از خوردن هیچ چیز حتی شپش نیز خودداری نمی‏کردند. که البته گوشت موش، گربه و سگ و همچنین خون حیوانات نیز گه گاه مایه عیش آنها می‏شد.

    تموچین فرمانروای بی رقیب طوایف مغول

    وقتی تموچین، سرکرده یک تیره از این طوایف با پیروزی بر اقوام مجاور، اندک اندک تمامی اقوام مغول را فرمانبردار ساخت و از جانب سرکردگان قبایل قوم «قوریلتای»، خان بزرگ خوانده شد. او سپس با لقب چنگیز خان، در مدت زمانی کوتاه هیبت و خشونتش مایه وحشت تمامی نواحی مجاور شد، به عنوان خان محیط یا خان اعظم، فرمانروای همه این طوایف شد. به طوری که چندی بعد نیز قبایل اویرات و قنقرات را فرمانگزار خویش کرد و بدین گونه خان اعظم سایر قبایل اطراف را به جنگ یا به صلح زیر فرمان خویش گرفت و به این ترتیب با برقرار ساختن قانون عدالت - یاسای چنگیزی - اتحاد مستحکمی را بین آنها برقرار ساخت. از آن پس، چنگیز خان فرمانروای بی رقیب تمام سرزمینهای مشرق مغولستان بود که البته او کسی نبود که به این میزان بسنده کند و پیش از فرمانگزار ساختن مغولهای غربی، دست از جنگجویی با سرکردگان طوایف بردارد. به زودی تموچین خان بزرگ، سرزمین ختای را تسخیر کرد و التون خان پادشاه آنجا را کشت؛ در چین شمالی به تاخت و تاز پرداخت و پکن را تسخیر کرد؛ طوایف اویغور را به فرمانبرداری وا داشت؛ کوچلک خان، سر کرده قبایل نایمان را که بر سرزمینهای اقوام قراختای چیرگی یافته بود، از آنجا بیرون راند و بدین گونه با خوارزمشاه که حدود شرقی قلمرو خود را به این نواحی رسانده بود، همسایه شد و مرز مشترک پیدا کرد.

    قتل فرستاده چنگیز به دربار ایران و گریزناپذیری جنگ

    چنگیز خان تجارت با شاه خوارزم را وسیله‏ای برای برقراری رابطه بین دو دولت ساخت. به طوری که نخستین سفیر سلطان خوارزم در جلوی دروازه پکن به حضور خان رسید و بر ضرورت توسعه مناسبات تجاری بین مغول و قلمرو سلطان تأکید کرد و آن را لازمه توسعه مناسبات دوستانه و صلح آمیز اعلام نمود.
    در جریان سفر هیئت بازرگانی مغولان که از میان مسلمانان انتخاب شده بودند، قتل عام همگی این تجار و سوء تدبیرهای بعدی سلطان، جنگ بین دو کشور را اجتناب ناپذیر ساخت. از طرفی خان مغول که از سوء رفتار سلطان خوارزم به خشم آمده بود در ۶۱۴ ق / ۱۲۱۷ م، به ایران لشگر کشید. به طوری که یورش وحشیانه مغول، فرار مفتضحانه سلطان از مقابل وی، و رفتن از شهری به شهر دیگر را بهدنبال داشت. ویرانی این تهاجم را چند برابر نمود. مغولان به هر دیار که وارد می‏شدند به کشتار نفوس، غارت اموال و ویرانی کامل شهر و آبادیها می‏پرداختند. به نحوی که در کوتاه مدتی ماوراءالنهر، خراسان و عراق عرصه کشتار و ویرانی مغولان شد و مقاومت جلال الدین منکبرنی نیز نتوانست از ادامه هجوم چنگیز خان جلوگیری کند. ده سال حضور این قوم وحشی، بخشهای عظیمی از جهان اسلام را به ویرانی و تباهی کشاند. تا این که عاقبت چنگیز در بازگشت به مغولستان در ۶۲۴ ق / ۱۲۲۷ م، درگذشت و فاجعه عمیق انسانی را در پس این حادثه باقی گذاشت.

    بر اساس شواهدي حمله مغولان به خاورميانه و ايران بيش از آنكه با كشتار بازرگانان مغول ارتباط داشته باشد در راستاي تداوم جنگهاي صليبي و همپيماني ميان صليبيون و مغولان بوده است. در اين راستا نامه اي در موزه مسكو موجود است كه بين خان مغول و پاپ رد و بدل شده و به زبان فارسي ميباشد. حضور مسيحيت در مغولستان پيش و بيش از آشنايي آنان با اسلام رخ داده بود.

    ورود نسل تازه مغولان به ایران به سرکردگی هلاکوخان

    چهل سال پس از این ماجرا، نوادگان مغول در موکب سپاه هلاکوخان دوباره به ایران آمدند. اما اینان با اعقاب خویش چنگیز خان، که به قصد تاخت و تاز آمده بودند، تفاوت بسیاری داشتند. این نسل تازه از مغولان در این مدت با ایران بیشتر آشنایی پیدا کرده و از غارتگری و وحشیگری عهد چنگیز، به مراتب معتدلتر و مجربتر به نظر می‏رسیدند. لشکرکشی هلاگو بر خلاف چنگیز، با طرح و نقشه‏ای پیش پرداخته همراه بود. منازل بین راه از پیش تعیین و راه گذار لشکر آماده و حتی پلها و گذرگاه بازسازی شده بود. این بار تجربه به فرمانروایی مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران، برچیدن بساط خلافت و اسماعیلیه ضرورت دارد و آنها میبایست به جای کشتار و تخریب بیهوده و بینقشه، این دو قطب متضاد دنیای اسلام را که به خاطر جنبه مذهبی خویش، مانع از استقرار فرمانروایی آنها در ایران به شمار می‏آمدند، از بین بردارد.

    سقوط قلعه الموت و برچیده شدن اسماعیلیه

    برچیدن قدرت اسماعیلیه در ایران با مشکل و مقاومتی جدی رو به رو نشد و با سقوط قلعه الموت در ۶۵۴ ق، دولت خداوندان الموت به پایان راه رسید. از سوی دیگر خلیفه عباسی، علی رغم کوششهایی که در ترساندن مغولان از عواقب شوم در افتادن با خاندان عباسیان انجام داد، نتوانست از حرکت هلاکو به بغداد جلوگیری کند، چرا که به زودی تختگاه عباسیان به محاصره افتاد. به همین دلیل مستعصم خلیفه ناچار به اردوگاه هلاکو آمد، این امر نیز مانع غارت و کشتار بغداد نشد. خلیفه و اولادش نیز با عده کثیری از رجال دولت به قتل رسیدند. بدین گونه خلافت عباسیان نیز فرو پاشید، هر چند سپردن امارت بغداد و عراق به عطا ملک جوینی، که از والیان مسلمان بود، تا حدی در کاهش آثار فروپاشی خلافت عباسی و کشتار بغداد موثر واقع شد.

    بازگشت هلاکوخان به مغولستان پس از گشودن بغداد

    پس از گشودن بغداد، بر انداختن حکومت های شام، فلسطین و مصر در دستور کار هلاکو خان قرار گرفت. اما این نیت با مرگ برادرش منگو قاآن - خان مغولستان - که وی حکومتش را از وی داشت، هلاگو را به ترک شام و عزیمت به مغولستان وادار کرد.
    هلاکو در آبادی ویرانیهایی که لشکرکشیهای او، موجب آن شده بود، اهتمام ورزید. به طوری که تعدادی ابنیه از جمله معبد بودایی در خوی، قصری در دامنه جبال آلاغ، و رصد خانه‏ای در مراغه ساخت.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  13. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  14. #179
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    فهرست اسامی ایلخانان ایران

    300px IranIlkhanidsFarsi
    شجره ایلخانان ایران




    1-هولاکوخان پسر تولوی پور چنگیز از ۶۵۱ تا ۶۶۳ ه. ق.
    2-اباقاخان پسر هولاکو از ۶۶۳ تا ۶۸۰ ه. ق.
    3-تگودار (سلطان احمد) پسر هولاکو از ۶۸۰ تا ۶۸۳ ه. ق.
    4-ارغونخان پسر اباقا از ۶۸۳ تا ۶۹۰ ه. ق.
    5-گیخاتوخان پسر اباقا از ۶۹۰ تا ۶۹۴ ه. ق.
    6-بایدوخان پسر طرغان پسر هولاکو از جمادی الاولی ۶۹۴ تا ذیقعدهٔ۶۹۴ ه. ق.
    7-غازان پسر ارغون از ۶۹۴ تا ۷۰۳ ه. ق.
    8-الجایتو (خربنده یا خدابنده) پسر ارغون از ۷۰۳ تا ۷۱۶ ه. ق.
    9-ابوسعید بهادرخان پسر الجایتو از ۷۱۶ تا ۷۳۶ ه. ق.
    با مرگ ابوسعید درواقع دودمان هلاگو منقرض گشت، در ادامه شاهزادگان دیگر دودمانهای مغول به مقام ایلخانی رسیدند و یا ادعای این مقام را داشتند. حتی گاهی شاهزادگانی با نسبهای ساختگی ادعای تاج و تخت نمودند. افراد زیر را میتوان از مدعیان مطرح ایلخانی در این دوران دانست؛
    1-ارپاوگان از ۷۳۶ تا ۷۳۶ ه. ق.
    2-موسیخان پسر علی پسر پایدو از شوال تا ۱۴ ذیحجهٔ۷۳۶ ه. ق.
    3-محمدخان پسر منگو تیمور پسر هولاکو... ذیحجه ۷۳۷ ه. ق.
    4-ساتیبیک دختر الجایتو ذیحجهٔ۷۳۹ تا ۷۴۱ ه. ق.
    5-شاهجهان تیمور پسر آلافرنگ پسر گیخاتو ذیحجهٔ۷۳۹ تا ۷۴۰ ه. ق.
    6-سلیمانخان پسر یشموت پسر هولاکو ذیحجهٔ۷۴۱ تا ۷۴۵ ه. ق.
    7-طغاتیمورخان از ۷۳۶ تا ۷۵۳ ه. ق.
    8-انوشیروان از ۷۴۴ تا ۷۵۶ ه. ق.

    فهرست اسامی وزیران و صاحبان دیوان در دوره ایلخانان

    1-شمسالدین جوینی وزیر هلاکو خان، اباقا و تگودار تا سال ۶۸۳ ه. ق./۱۲۸۴ م.
    2-بوقا وزیر ارغون تا سال ۶۸۷ ه. ق./۱۲۸۹ م.
    3-سعدالدوله ابهری وزیر ارغون تا سال ۶۹۰ ه. ق./۱۲۹۱ م.
    4-صدرالدین زنجانی وزیر گیخاتو تا سال ۶۹۴ ه. ق./۱۲۹۵ م.
    5-جمالالدین زنجانی وزیر بایدو، سال ۶۹۴ ه. ق./۱۲۹۵ م.
    6-شرفالدین سمنانی وزیر غازان، سال ۶۹۵ ه. ق./۱۲۹۶ م.
    7-جمالالدین دستجردانی وزیر غازان به مدت یک ماه، سال ۶۹۵ ه. ق./۱۲۹۶ م.
    8-صدرالدین زنجانی وزیر غازان تا سال ۶۹۷ ه. ق./۱۲۹۸ م.
    9-سعدالدین ساوجی وزیر غازان و الجایتو تا سال ۷۱۱ ه. ق./۱۳۱۲ م.
    10-رشیدالدین فضلالله همدانی وزیر غازان و الجایتو و ابوسعید تا سال ۱۳۱۸ م.
    11-تاجالدین علیشاه وزیر الجایتو و ابوسعید تا سال ۷۲۴ ه. ق./۱۳۲۴ م.
    12-رکنالدین صاین وزیر ابوسعید
    13-دمشق خواجه وزیر ابوسعید تا سال ۷۲۷ ه. ق./۱۳۲۷ م.
    14-غیاثالدین فرزند رشیدالدین فضلالله، وزیر ابوسعید تا سال ۷۳۶ ه. ق./۱۳۳۶ م.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  15. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


  16. #180
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تحلیل رفتن مغولان در فرهنگ ایران

    هلاکو در ۶۶۳ ق / ۱۲۶۵ م درگذشت و پسرش اباقاخان ایلخان مغولان شد. در فاصله سی سال از مرگ سلطنت اباقاخان و جانشینی غازانخان، قوم مهاجم به تدریج در فرهنگ ایرانی تحلیل رفت و با آن انس و خو گرفت. چنان که غازان خان، پیش از عزیمت به جنگ با بایدو، اسلام آورد، و در همان آغاز حکومت «۶۹۴ ق / ۱۲۹۵ م»، تمامی عمال مغول را ملزم به قبول اسلام کرد. پس از آن دستور داد تا تمامی معابد بودایی و نیز کلیساهای مسیحی و کنیسه‏های یهودی را ویران سازند. هر چند اسلام آوردن غازان خان، مقبول بسیاری از امیران و شاهزداگان مغول واقع نشد و غازان خود را مجبور به تصفیه و قتل این مخالفان دید.
    غازان که پس از روی آوردن به اسلام، نام محمود یافت در ایجاد نظم و امنیت، وضع قواعد و قوانین عادلانه اهتمام بسیاری ورزید و سنتهای نیکوی فراوانی از خود به یادگار گذاشت. با این وجود، عمر این ایلخان سازنده و اصلاحگر مغول به درازا نیانجامید و پس از نه سال سلطنت در جوانی و در سی و سه سالگی به سال ۷۰۳ ق / ۱۳۰۴ م چشم از جهان فرو بست و برادرش الجایتو به جای او نشست.
    اولجایتو که با نام مسلمانی محمد خدابنده معروف شد، ظاهراً چون گرایش به تشیع داشت، مخالفان شیعه او را بیشتر خر بنده خواندند. وی پس از تحکیم قدرت، رعایت قانون اسلام و یاساهای غازانی را الزام کرد. شهر سلطانیه را در محلی که غازان قصد بنای یک شهر تازه را در آن داشت، به وجود آورد و آن را تختگاه خویش ساخت «۷۰۴ ق / ۱۳۰۴ م».
    اولجایتو نخست به مذهب حنفی گرویده بود، اما مشاجرات و اختلافهای شافعی و حنفی که در اردوگاه او شدت یافته بود، وی و بسیاری از امیران فصول را از گرایش به اسلام پشیمان و نگران ساخت. در این بین به مذهب تشیع تشویق شد و فرمان داد تا نام خلفای سه گانه را از خطبه و سکه انداختند. معهذا، چون اکثریت رعیت را مایل به تسنن دید، بار دیگر نام خلفای سه گانه را در سکه و خطبه آورد. اولجایتو هم مثل بیشتر ایلخانان دیگر در شرابخواری و شهوت رانی گزافه روی می‏کرد. وی در سی و پنج سالگی به دنبال یک بیماری وفایت یافت «۷۱۶ ق / ۱۳۱۶ م».

    نابودی دستاوردهای مغولان به دست ابوسعید بهادرخان

    پسرش ابوسعید بهادرخان به هنگام جانشینی بیش از سیزده سال نداشت، از این رو به سادگی آلت دست امیران و وزیران قرار گرفت. عشق به شراب و حرمسرا هم او را از پرداختن به امور مملکت مانع شد به همین دلیل ساده‏تر آن دید که آن را به امیر چوپان واگذار کند. طولی نکشید که زمینه‏های رشد و ترقی که توسط اخلاف بهادر خان، بنیانی یافته بود به دست این ایلخان بر باد رفت. اجحاف و تعدی به مردمان، طغیان امیر چوپان و پسرش امیر تیمورتاش و داستانهای عشقی و بد نامی بهادر خان، رفته رفته حکومت ایخانان را فروپژمرد. افزون بر این رقابتها مدعیان قدرت و تحریکات مخالفان نیز قدرت این سلاله را به تحلیل برده بود. قتل امیر اشرف «۷۵۹ ق / ۱۳۵۸ م» واپسین امیر ایلخانی، زوال و فرومردن نهایی این سلاله را اعلام داشت.

    پایان کار مغولان

    دوران ایلخانان هر چند با نظم و انضباط آغاز شد، اما در بی نظمی و هرج و مرج مقاومت ناپذیری پایان یافت. به طوری که تجربه حکومت ایلخانان در ایران دگرگونی اجتماعی جالبی را در تاریخ به معرض آزمون آورد. این که در فاصله دو نسل، ایلخانان اسلام آوردند، تجربه انحلال قوم فاتح را در فرهنگ قوم مغلوب یک بار دیگر در تاریخ ایران به صورت یک واقعیت تسلی بخش و قابل اعتماد به منصه ظهور رساند. سلاله یک قوم مهاجم سرانجام در طی دو نسل، مدافع قلمرو ایران شدند که از آن در برابر تهاجمات دیگران و هجوم بیگانگان جانانه دفاع کردند. ارتباط

    توسعه علوم در عهد مغولان

    در عصر آنها طب، نجوم و ریاضیات در ایران توسعه قابل ملاحظه‏ای یافت. به طوری که عدم توجه این قوم به زبان فارسی نیز با اظهار علاقه زیادی که به تاریخ نشان می‏دادند جبران شد. چرا که کتابهای تاریخی قابل ملاحظه‏ای در این دوره به فارسی تدوین شد که جامع التواریخ رشیدی در آن میان شاید نخستین تجربه موفق در نگارش دسته جمعی و گروهی تاریخ بود. به علاوه توجه برخی از این ایلخانان به ایجاد بناهای عظیم و آبادانی، در خاطر نسلهای بعدی به منزله جبران گذشتهٔ اخلاف وحشی این قوم در ایران بود، چنان که پیدایش سبک تلفیقی ممتاز در تاریخ معماری ایران، نتیجه کوششهای برخی از این امیران بود.

    ملوک الطوایفی در ایران در پایان عهد ایلخانان

    بلیه مغولان و حکومت ایلخانان در ایران، دوره‏ای از افول و انحطاط ایرانیان را به همراه آورد. زوال اخلاق و معنویات و رواج دکان ریا و میدان دار شدن مدعیان و متشبهان و کارگزاران ناشایست و مال اندوز، بر پریشانی اوضاع و نابسامانیهای اجتماعی هر چه بیشتر می‏افزود. در پایان روزگار ایلخانان و ضعف و زوال قدرت آنان، سرزمین ایران، شاهد ظهور دوباره ملوکالطوایفی در عرصه فرمانروایی از یک سو و نهضتهای مردمی و انقلابی با ماهیتی ضد دولتی از سوی دیگر شد. نهضت سربداران، جنبش سمرقند و نهضت عامّه، جلوه‏ای از روح مردم به تنگ آمده از اوضاع بود.

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  17. کاربر مقابل از sorna عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده است:


صفحه 18 از 32 نخستنخست ... 814151617181920212228 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/