- و او، این کارگر، در تمام مدت همانجا کار می کرد؟
- بله، بدون مطالبه هیچ اضافه حقوقی. مراقبت و هوشیاری او قابل تحسین بود. آنجا دیگ قیف مانندی است که توی آن به وسیله مداخله اسید، جرم روغن گرفته می شود. جرم که چیزی لجن مانند و بدبو است هر چند دقیقه به چند دقیقه باید به وسیله باز کردن شیر بزرگی که در مخرج قیف است میان واگنی که زیر آن می آید خالی شود. غفلت در بستن به موقع شیر سبب می شود که روغن با فشار بیاید و کارگر هر چه هم زورمند باشد دیگر نتواند از عهده بستن آن برآید. ساچمه ای بزرگ بالای دیگ گذاشته اند که اگر احیانا شیر بسته نشد آن را توی دیگ بیندازند که برود و دریچه مخرج را بگیرد و مانع جریان روغن در شیر بشود. با آنکه در زمان آقای زروان بارها پیش آمده بود که کارگر متصدی در اثر اهمال نتواند به موقع شیر را ببندد و در نتیجه نهری از روغن توی سالن و زیر دستگاهها جریان پیدا کند، اما در این چهار ماهه حتی قطره ای هم به زمین نریخته بود. من از این کارگر و کار او راضی بودم. او شهری بود. حرکات و سکناتش گواهی می داد، اما نه از آن شهری های بچه ننه که به علت یک اختلاف خانوادگی یا بهانه جوئی در خانه، دنبال کار آمده اند تا دل نازک پدر و مادر خود را بسوزانند. آمادگی فنی او هم نسبت به سایر کارگران در وضعی عالی بود.
آقای فرزاد لازم می دانست هر واقعۀ کوچکی را که در کارخانه اتفاق می افتد به هیئت مدیره گزارش کند. یکی از این وقایع همان هفتۀ پیش برای او رخ داده بود. یکی از کارگران ناگهان به سرش می زند که در کارخانه اعتصاب راه بیندازد. چند روزی از هر فرصتی که دستش می آید استفاده می کند و اینجا و آنجا زیر پای کارگران می نشیند که تا کی باید با آن مزد اندک و شرایط کار دشوار بسازند و دم بر نیاورند. بعد هم یک روز موقع ناهار در سالن غذاخوری نطقی می کند و به سهامداران کارخانه و آقای فرزاد و متخصص آلمانی فحش می دهد. همین حمزه کاکاوند می آید و خبرش را به او می دهد. او، یعنی کاکاوند می گوید:
- اگر این شخص واقعاً از روی همبستگی کارگری بود که چنین حرفهائی می زد من هرگز به خودم جرأت نمی دادم که بیایم و خبرش را به شما بدهم. من از جاسوسی آنهم علیه همکاران خودم نفرت دارم. ولی این شخص را همه می شناسند که مأمور سازمان امنیت است و این کار را برای آن می کند که ببیند که چه کسانی آمادگی کارهای دستجمعی را دارند تا برود گزارش کند.
- هم زمان با این اتفاق، همان مقامات امنیتی آقای فرزاد را خواسته بودند. به او گفته بودند اگر وضع نامطلوبی در کارخانه اش مشاهده می کند بی درنگ به آنها گزارش کند تا به موقع جلویش را بگیرند. او جواب داده بود که تاکنون با چنین وضع نامطلوبی روبرو نشده است و اگر هم بشود بهتر می داند که خودش با فکر و تدبیر خودش آن را حل بکند تا اینکه پای سازمانهای دیگری را به میان بکشد.
آقای فرزاد ادامه داد:
- بله، آمادگی فنی او هم قابل توجه بود. من شنیدم که او در زمان آقای زروان وقت خاموش کردن تانکر آتش گرفته رشادت زیادی از خود نشان داده و برابر با یک ماه حقوق پاداش گرفته بود. وقتی که من از شرکت ملی نفت تقاضا کردم که کسانی را اینجا بفرستند تا یکدوره آموزش آتش نشانی به کارگران ما بدهند، این آقا اولین داوطلب بود که برای کارآموزی قدم پیش گذاشت. انگار هنوز جلوی چشمم مجسم است- با پمپی که به پشتش بسته بود از طنابهائی که از روی تانکر یا سر ساختمان به زیر انداخته بودند با قدرت و سرعت بالا می رفت و پائین می آمد. مثل اینکه بازوها و عضلاتش از آهن بود. و از آن محکم تر و آبدیده تر روحیاتش. او کارگر نمونه و خوبی بود. بله، کتمان نمی کنم، ولی وقتی که دلش از این کار زده شده بود چه کارش می توانستم بکنم.
آقای بهروز شاید هنوز قانع نشده بود. ولی گفت:
- این اقدام شما به نظر من خیلی لازم و به موقع بوده است. اگر شما بتوانید با نشان دادن فیلم یا ایراد سخنرانی هر چندی به چندی مضرات دود و خطر آتش سوزی را برای آنان روشن کنید بی نتیجه نخواهد بود. بعد هم آنکه می توانید در ساعات کار، یک یا دو بار، چند دقیقه ای استراحت بدهید تا هر کس سیگاری است بتواند بیرون از سالن در یک جای امنی این کار را بکند.
آقای فرزاد گفت:
- اگر ما به آنان برای سیگار کشیدن استراحت بدهیم طولی نخواهد کشید که همه سیگاری خواهند شد. بعد هم اینکه انسان را توجه دادن به یک چیز خاص اگر از حدی بگذرد همیشه نتیجه معکوس ببار می آورد.
آقای بهروز دوباره گفت:
- مسائل کارگری امروزه اساسی ترین مشکل تولید است. شناختن فرد وقتی که در گروهی کار می کند روان شناسی مخصوص می خواهد که خوشبختانه آقای فرزاد خوب به آن واردند. زیرا در آلمان کار کرده اند. من در حیرتم که یک کارگر با آن محسنات که برای ما تعریف کردید چرا باید مثل گاو نه من شیری باشد که وقتی بادیه اش پر شد آن را با لگد برمی گرداند. چرا باید یک مرتبه روحیاتش عوض بشود و دست به عملی بزند که ...
آقای شیروانلو این صحبت را قطع کرد و با خنده ای که در عین حال نشان می داد خودش به گفته خودش چندان معتقد نبود ولی از نظر طرح قضیه بود که صحبت می کرد، افزود:
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)