فصل
اگر بگويى اين عادات و رسومى كه صوفيان در هياءت و طرز نظافت خود پديد آورده اند از امور زشت و ممنوع است مى گويم حاشا اگر پاسخ اين سخن را به تاءخير اندازم و به تفصيل درباره آنها صحبت نكنم ، و حتى مى گويم اين تكلف و كوشش در نظافت ظاهر از قبيل آماده كردن ظروف و آلات و استعمال پاپوش و پارچه اى كه براى دفع غبار بر سر و كتف مى اندازند و جز اينها اگر منحصرا ذات آنها مورد نظر باشد همه مباحند. ليكن حالات و نياتى با آنها همراه مى شود كه گاهى معروف و زمان ديگر منكرند، اما اين كه در ذات خود مباحند روشن است ، چه مالك آنها در مال و بدن و لباس خود حق تصرف دارد، و مادام كه در آنها تضييع و اسراف نكند مى تواند هر كارى را كه بخواهد با آنها انجام دهد. اما اين كه ممكن است اين كارها زشت و منكر شود به دو سبب است ، يكى آن كه اين را اصل دين قرار دهد، و قول پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را كه فرموده است : بنى الدين على النظافة را بر آن تفسير كند، و كسى را كه مانند پيشينيان در اين امر سهل انگارى ورزد محكوم شمارد. ديگر آن كه مقصود او آرايش ‍ ظاهر براى خلق و جلب توجه بيشتر آنها نسبت به خود باشد، و اين همان رياست كه حرام است ؛ لذا به هر يك از اين دو سبب ، مباح مذكور بدل به منكر مى گردد. اما اين كه بدل به معروف مى شود زمانى است كه مقصود او خير باشد نه خود آرايى و خود نمايى ، و كسى را كه به اين عمل پشت پا زده محكوم نشمارد، و نماز را دو اول وقت به سبب پرداختن به اين كار به تاءخير نيندازد، واز عملى كه برتر از اين كار است يا اكتساب دانش و جز آن باز نماند، و چون كار او با يكى از اين امور همراه نباشد عملش مباح بوده و مى تواند نسبت به ان قصد قربت كند، ليكن اين امر تنها براى افراد بيكار ميسر است ؛ همانهايى كه اگر اوقات خود را در اين كارها صرف نكنند يا مى خوابند و يا به گفتن سخنان بيهوده و پوچ مشغول مى شوند. بنابراين سرگرمى شدن آنان بدين كارها سزاوارتر است ، چه اشتغال به طهارت ياد خدا و ذكر عبادت را تازه مى گرداند، و اگر كار آنها به منكر و اسرافى نيانجامد بر آن ايرادى نيست . ليكن براى اهل علم و عمل سزاوار نيست اوقات خود را جز به قدر حاجت در آن صرف كنند، و زياده بر ان نسبت به آنان زشت و ضايع كردن عمر است ؛ عمرى كه گرانبهاترين و گرامى ترين گوهرها براى كسانى است كه مى توانند از ان بهره بردارى كنند، و از اين سخن نبايد در شگفت شد، چه حسنات ابرار (نيكان ) سيئات مقربان است ، و افراد بيكاره نبايد نظافت را ترك ، و صوفيان را نكوهش كنند. و مدعى شوند كه به صحابه تشبه جسته اند، زيرا تشبه به ايشان اين كه اگر نظافت را ترك كنند به عملى كه مهمتر از آن است مشغول شوند، از اين رو من روا نمى دانم كسى كه اهل علم و عمل است براى اجتناب از پوشيدن لباسى كه گازرشسته به توهم اين كه در شستن كوتاهى كرده است . وقت خود را در شستن لباسهايش صرف كند، چرا كه در عصر نخست اسلامى مسلمانان در پوستينهاى دباغى شده نماز مى گزاردند، و در طهارت و نجاست ميان پوست دباغى شده و جامه شسته فرق بسيار است ، و آنان از نجاستى احتراز مى كردند كه آن را به چشم مى ديدند، و براى برداشت احتمالات دور دقت نظر به خرج نمى دادند، بلكه آنان در دقايق ريا و ظلم تاءمل و انديشه مى كردند، و همه ذهن و فكر خود را براى استنباط اين دقايق به كار مى بردند، نه در نجاستهاى محتمل . و اگر عامل كسى از عوام را بيابد كه به خاطر احتياط شستن جامه اش را به او واگذارد بهتر است ، چه اين كار در مقايسه با سهل انگارى افضل است ، و عامى نيز از آن سود خواهد برد، زيرا عامى نفس اماره را به عملى مباح مشغول مى كند، و در آن حال صدور گناه از او ممتنع خواهد كرد، و اگر سرگرم كارى نباشد صاحبش را به كارى سرگرمى خواهد كرد، و اگر قصد عامى در اين كار تقرب به عالم باشد اين از بهترين موارد تقرب به خدا خواهد بود، چه وقت عالم ارزشمندتر از آن است كه در اين گونه كارها صرف شود، و بدين طريق وقت او محفوظ مى ماند، و با ارزش ترين وقت عامى هنگامى است كه بدن كار مشغول گردد، و بدين ترتيب به هر دو طرف خير عايد مى شود. با اين مثالى كه ذكر شد مى توان نظاير اين اعمال و فضيلت يكى را بر ديگرى و سبب تقديم آن را دريافت . بى شك دقت در حفظ حساب لحظه هاى عمر و صرف آن در آنچه بهتر است از تدقيق در محاسبه اموال دنيا و آنچه مربوط به آن است مهمتر و ضرورى تر مى باشد.
اينك هر گاه با اين مقدمه آشنا شدى و برايت روشن شده كه طهارت را چهار مرتبه است بايد بدانى كه ما در اين كتاب تنها از مرتبه چهارم آن كه نظافت ظاهر است سخن مى گوييم ، زيرا قصد ما در نيمه نخست اين كتاب جز بيان ظواهر نيست . از اين رو مى گوييم طهارت ظاهر سه قسم است : طهارت از خبث ، طهارت از حدث و طهارت از فضولات بدن يعنى چيزهايى كه با چيدن ، ستردن ، نوره كشيدن و ختنه كردن زدوده مى شود.