تو نیستی
و نمیدانم چه میخواهی
از کنج دلم
آن گوشه که تنهایی هایم پنهان شده اند

قدم میگذاری بر دلم
مقدسش میداری و متبرکش میگردانی

اما هنوز
در این فکرهستم
که چه میخواهی از جانِ دلم
از جانِ تنهایی هایم...