به آينه خیره می شوم
اسرار نهفته من را
می داند
سکوت می کند
سکوتی سخت و مبهم
سکوتش عذابم می دهد
از او می پرسم،
چرا اینگونه به من می نگری؟
باز سکوت می کند
آينه را بر می دارم
به دیوار می کوبم
و هزار تکه می شود
آينه بیچاره!
باز جز صدای شکستن
صدایی از آينه نیامد
آينه همدم من
چرا سکوتت اینقر تلخ بود؟
به تکه های آينه خیره می شوم
من در آينه ناپیدا شدم
در افکار خود غرق می شوم
در آينه به ناکجا آباد می روم
به سرزمینی مبهم
اینجا کجاست؟
تکه های آينه می خندند
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)