صفحه 36 از 43 نخستنخست ... 26323334353637383940 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 351 تا 360 , از مجموع 428

موضوع: دل ت ن گ ی

  1. #351
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    درد های متورم سخت آزارم می دهند. دوباره
    دردی مبهم از نداشته هایم روبرویم ایستاده است.
    من می مانم تنها و سر در گم ...نداشته هایم
    سخت آزارم می دهند . گویا هر لحظه ویران می
    شوم ٬ محو می شوم نابود میشوم و
    به ابدیت می پیوندم. و هر لحظه خرابتر و ویران تر
    از قبل به زندگی می اندیشم و به فلسفه بودنم . و
    دوباره ...نداشته هایم ...دوان دوان ...من می مانم
    و یک دنیا غم و اندوه...هر لحظه غمی از تو ٬ دردی
    از تو ...

    تو گویی پشت حصاری مانده ام بس قطور و
    طویل. من ماند ه ام پشت دیواری ازنداشته ها و
    حسرتها ٬ ندانسته ها و جهالتها ...و آن سوی دیوار
    خدایی که روزگاری لحظه هایم با حضورش ناب و
    سرشار بود.... چه غریب ماند ه ام چه دردمند مانده
    ام و چه بی پناه ٬ چه طاقت فرساست غم غربت و
    تحمل درد ی عظیم بی همنفس . اینجا کسی برای
    گریه هایم بی تاب نیست هیچکس شریک غمهایم
    نیست تنها خودم مانده ام ٬ و در خود ٬ فرو ریختن
    هایم ...تنها خودم و در خود گریستن هایم...و ای
    کاش بگریم . این فرو خوردن بغض سخت برایم
    گران تمام می شود . از درون فرو ریخته ام در دل
    گریستن بسیار دشوارتر از گریستن با چشمان
    صورت است...دیر زمانی است با چشمهای صورتم
    نگریسته ام و این بسیار دردناک است . این بغض
    بجا مانده در گلو ... این بی خدایی ...این خدا را
    نداشتن این بی کسی ها ...وای چه طاقت
    فرساست...
    این سوی دیوار سخت تاریک است ...و آیا ان
    سوی دیوار کسی انتظار مرا می کشد...؟؟؟ آیا
    شانه ای...؟ ؟؟ آیا قلبی...؟؟؟آیا
    چشمی ...؟؟؟وای چه طاقت فرساست چقدر
    سخت است چقدر تلخ است...
    در خود فرو ریخته ام دوباره کا بوس دردناک
    شبهایم زنده شده . دوباره دردی عظیم بر روزهایم
    چنگ انداخته ...چه تلخ است تجربه کردن مرگ
    نزدیک ترین آدمهای زندگیت ...نه مرگ فیزیکی٬ که
    آن بس قابل تحمل تر است از مرگ آرزوهایت
    و مرگ آدمهایی که می پنداشتی...
    این سوی دیوار سرد است و خاموش ...آدمها
    سربی و سرد...دلم آغوش بی دغدغه می
    خواهد...آغوش گرم گرم ٬ با سر شانه هایی
    استوار...اما دریغ دریغ دریغ .




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #352
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    ديگه از خستگي هام خسته شدم

    ديگه از بستگي هام بسته شدم

    مي زنم تيغ به بند بستگي

    مگه آزاد بشم ز خستگي

    بسه تنهايي ديگه توي قفس

    بسه اين قفس بدون هم نفس

    ديگه بسه تشنگي بدون آب

    خوردن فريب و نيرنگ سراب

    واسه هركي دل من تنگ مي شه

    تا مي فهمه دلش از سنگ مي شه


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #353
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    بازم دل گرفته باز بغض کردم ٬ باز چشمهایم بارانی
    اند ٬ باز پلکهایم سنگین شده اند و بغض داردخفه ام
    می کند . باز من ماند ه ام و یک دنیا تنهایی ٬ باز من
    ماند ه ام یک دنیا حرف به وسعت تمام سلو لهای
    تنم و به و سعت تمام وجودم . حرفهایی که گوشی
    برای شنیدنش پیدا نمی کنم . با ز من مانده ام و
    غم نداشته هایم .
    باز من ماند ه ام و این دل بی قرار که دارد سینه ام
    را می شکافد در جستجوی پنجره ای
    برای رهایی و پرواز از این قفس تنگ و تاریک
    کههر رو ز تنگ تر و تاریک تر میشود . و دلم را در
    خود می فشارد ٬ درست مثل شب اول قبر ٬ چه
    می گویم ؟ آنکه اصلا دردناک نیست ٬ چه بسا لذت
    بخش هم باشد ٬ زیرا آن هنگام است که دیگر دلم
    رها شده است و آن گاه است که صیاد و قفس ...
    اسیر صید و زندانی خود شده اند.
    آن هنگام است که تن اسیر روح است . بگذار عذاب
    ببیند بگذار شکنجه اش کنند بگذار بفشار د ندش
    انقدر که استخوانهایش خرد شوند له شوند پودر
    شوند و خوراک موران و ملخان گردد .بگذار کریه ترین
    فرشته ها به دیدارش بیاییند . بگذار محکمه ای بر
    پا شود و و آنگاه تمام گوشها را ببندند که هیچکس
    فریادش را نشو د .مگر نه اینکه همین بدن بود که
    همه ی گوشهارابه رویم بسته بود همه ی دلها را در
    غفلت و روزمرگی فرو برده و بخود مشغول کرده
    بود. بگو نه ای که هیچکس صدایم را نمی شنید
    هیچکس مرانمی دیدید . هیچکس مرا نمی شنید و
    هیچکس مرا نمی خواند . بگذار به سخت ترین
    عذابها محکومش کنند. بگذار تبعیدش کنند به جهنم .
    بگذار برود به جهنم ... !!
    دلم در تکا پوی رهایی از این قفس گوشتی تنگ و
    تاریک سالها ست که دارد به در و دیوار آن
    می کوبد . درآرزی پرواز است .پرواز تا ابدیت پرواز
    تا بی نهایت...اما افسوس باز من مانده ام و
    چشمهای آبی آبی . زندگی چقدرسخت و تحمل آن
    چقدر دشوار است٬ ودرک آدمها غیر ممکن .
    دلم گرفته است گویا تمام غمها ی عالم به یکباره
    هوار شدن توی دلم . زندگی خیلی سخت است !
    زندگی خیلی سخت است ! سخت سخت سخت .
    زندگی جز خستگی نیست خستگی هم زندگی
    نیست تنهایم تنهای تنها در این تبعیدگاه . کو
    همنفسی ؟ کو شانه ای ؟ کو دلی ؟ کو چشمان
    منتظر و نگرانی که ... کو ؟ کو ؟ کو ؟


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #354
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    غروب
    ببین سیاهی بخت و مپرس از نامم
    من از قبیله ی عشاق بی سر انجامم

    به آن دقایق پر درد زندگی سوگند

    که بی تو یک نفس ای هم نفس نیارامم

    مکش ز دامن من دست با فراغت دل
    که آفتاب غروبی به گوشه ی بامم

    مرا که این همه طوفان طبیعتم، دریاب

    که من به یک سر موی محبّتی رامم

    زعمر شکوه ندارم که خامه ی تقدیر
    نوشته بود در آغاز نامه فرجام24م

    مرا امید رهایی ز قید هستی نیست
    که با تمام وجودم فتاده در دامم

    به هرکه دل بسپردم ز من چو سایه رمید
    مرا ببین که شوریده بخت و ناکامم


    چگونه پای نهم در حریم حضرت دوست؟!
    هنوز دست ارادت نبسته احرامم

    هوای خواندن افسانه ام مکن اکنون

    ورق ورق شده دیگر کتاب ایّامم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #355
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض


    دوست دارم بروم سر بسرم نگذارید
    گریه ام را به حساب سفرم نگذارید
    دوست دارم که به پابوسی باران بروم
    آسمان گفته که پا روی پرم نگذارید
    چشمی آبی تر از آیینه گرفتارم کرد
    بس کنید اینهمه دل دوروبرم نگذارید
    آخرین حرف من اینست زمینی نشوید
    فقط از حال زمین بی خبرم نگذارید...


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #356
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    گاه دلتنگ می شوم دلتنگتر از همه دلتنگی ها گوشه ای می نشینم

    وحسرتها را می شمارم و باختن ها را و صدای شکستن ها را ...

    نمی دانم من کدام امید را نا امید کرده ام و کدام خواهش را نشنیدم

    و به کدام دلتنگی خندیدم که اینچنین دلتنگم؟



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #357
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    وقتی باران دلتنگی در كوچه باغ قلبت بارید
    دلت را دریا كن كه قطره در دریا گم میشود
    وقتی نسیم ملایم احساس در قلبت شروع به وزیدن
    كرد نگذار طوفان حوادث ان را در خود گم كند
    وقتی جوانه عشق در قلبت جوانه زد
    انرا پرورش بده تا پای افریت روزگار انرا لگد مال نكند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #358
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    چگونه دلتنگی هایم را به پاییز بگویم چگونه بگویم که دلتنگ تو هستم


    تو مونس شبهای سرد پاییزی ام بودی ، تو آرامش دل بیقرار من بودی


    چگونه بگویم که باغ دلم در این پاییز برگ ریزان به غم نشسته


    و از دوری تو دلتنگ شده.


    بیا و با آمدنت با گرمای صدای دلنشینت به من دلتنگ زندگی ببخش


    این دل بهانه ی با تو بودن را می گیرد.


    بهانه ی در کنار توبا تو در جاده ی عشق روی برگ های پاییزی قدم


    زدن را می گیرد.


    می خواهم با تو صدای خش خش برگ های رنگین پاییزی را حس کنم.


    در این روزهای پاییزی دستانم گرمی دستانت را می خواهد و آغوشم


    حرارت آغوش پر مهر و محبتت را می خواهد.


    تو تنها ترین ستاره ی قلب من هستی نگاه زیبایت ودرخشش چشمانت را


    از من دریغ مکن.


    تنها امید من ، عشق تو را می خواند ، چشمانم تو را می خواهد


    ای آرامش دل بیقرار من


    تو را دوست دارم و تا آخرین نفس وتا ابد عاشقت می مانم


    قسم به پاییز که بهار شاعرانه ی من است جز عشق تو هیچ عشق دیگری در


    قلبم جای ندارد تو معنای حقیقی عشق جاودانه ی من هستی.


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #359
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    مرا امروز دل تنگ است مرا راهی نشانم ده.
    به سوی اوج ویرانی به پیشت آشیانم ده.

    نه فردایم به از امروز نه امروزم به از دیروزبود؛
    مرا خود رانده است از خود تو تنهایی پناهم ده.

    به مكر دلخوشی خفتم بهجنگ بی كسی رفتم
    شگفتا! دل فریبا بود سپاه بی كسی بی تا سپاه من پر ازتنها سلاحم خرده ی دل ها دگر هرگز نگویم این سخن را هیچ دگر هرگز نگویم،

    بیكسی بی كس تر از ما بود. فغان و داد و فریادی تو تنهایی! رفیق روز تنهایی؛گزیری را نشانم ده هوای چشم من شرجی، سمای قلب من ابری، زمین هستی ام ... ؛تو خشكی را،تو خورشیدی، تو ابری را نشانم ده.

    فلك با من نمی سازد سیاهیرنگ رخسارم تو ای پژواك تنهایی جواب بی ریایم ده جواببی ریایم ده




    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #360
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7107
    Array

    پیش فرض

    ميان کوچه مي‌پيچدصداي پاي دلتنگي
    به جانم مي‌زند آتشغم شب‌هايدلتنگي
    چنان وامانده‌ام در خود که از من مي‌گريزد غم
    منم تصوير تنهاييمنم معناي دلتنگي
    چه مي‌پرسي زحال من؟ که من تفسير اندوهم
    سرم ماواي سوداهادلم صحرايدلتنگي
    در آن ساعت که چشمانتبه خوابي خوش فرو رفت
    ميان کوچه‌هاي شب شدم همپاي دلتنگي
    شبي تا صبح با يادت نهاني اشک باريدم
    صفايي کرده‌ام در آن شب زيباي دلتنگي
    Deltangi alone gir cry beautiful28wwwSweetKisscooir29



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 36 از 43 نخستنخست ... 26323334353637383940 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/