fu1508

این ها هم انسان و ما هم..........
کجاییم؟
دکتر مرتضی شیخ پزشک انساندوستی است که در مشهد مشغول طبابت بود. نقل است که دکتر شیخ از مردم پولی نمی گرفت و هر کس هر چه می خواست در صندوقی که کنار میز دکتر بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر ۵ ریال تعیین شده بود اکثر مواقع سر فلزی نوشابه به جای ۵ ریالی داخل صنــــــــدوق انداخته می شد و صدایی شبیه انداختن پول شنیده میشد.
از قول دختر دکتر شیخ آمده است:روزی متوجه شدم پدر مشغول شستن و ضد عفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است!
با تعجب گفتم:پدر بازیتان گرفته است؟ و پدر جوابی داد که اشکم را در آورد. او گفت: دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از سر نوشابه های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند، این سر نوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطب می ریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از اینها که تمیز است استفاده کنند.آخر بعضی ها خجالت می کشند که چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند.
خاطره یک سبزی فروش: ابتدا که دکتر در محله سرشور مطب باز کرده بود و من هنوز ایشان را نمی‌شناختم هرروز قبل از رفتن به مطب نزد من می آمد و قیمت سبزی ها را یاد داشت می کرد اما خرید نمی کرد، پس از چند روز حوصله ام سر رفت و با کمی پرخاش به او گفتم: مگر تو بازرسی که هر روز می ایی و وقت مرا می گیری؟ وی گفت:خیر،من دکتر شیخ هستم و قیمت سبزیجات را برای آن می پرسم تا ارزان ترین انها را برای بیماران خودم تجویز کنم.