رو سر بنه ببالين ، تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن
ماييم و موج سودا ، شب تا بروز تنها
خواهی بيا ببخشا، خواهی برو جفا کن
از من گريز ! تا تو هم در بلا نيفتی
بگزين ره سلامت ، ترک ره بلا کن
ماييم و آب ديده ، در کنج غم خزيده
بر آب ديدۀ ما صد جای آسيا کن
خيره کُشيست ما را ، دارد دلی چو خارا
بکُشد کسش نگويد:«تدبير خونبها کن»
بر شاه خوبرويان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق ، تو صبر کن، وفا کن
درديست غير مُردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گويم کين درد را دوا کن؟!
در خواب دوش پيری در کوی عشق ديدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن
گر اژدهاست بر ره عشقسيت چون زمرّد
از برق آن زمرّد هين ، دفع اژدها کن
بس کن که بيخودم من ور تو هنر فزايی
تاريخ بو علی گو تنبيه بوالعلا کن
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)