ز حادثات جهانم همين خوش آمد و بس
که زشت و خوب و بد روزگار درگذر است
روز و شبم الم، ريزم سرشک غم
بگذشته عمر من، با چشم پر نم
من بی گناهم، تو بد گمانی
جز تو نخواهم، تو اين ندانی
شاهد و گواه من، رنگ خزانم است صنم
روز و شبم الم، ريزم سرشک غم
مغرور و سرکش، خود خواه و بدمست
با اين همه عيبت، دادم دل از دست
ندانسته بودم، دلت نيست و سنگ است صنم
روز و شبم الم، ريزم سرشک غم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)