قسمت چهل ام
سهراب خنديد :
- سوار شو وجودم . ديوونم كردي
سوار شدند سهراب خيلي سريع او را به جاي با صفايي برد فروزان پياده شد:
- سهراب اين جا كجاست؟
- فقط بدون مال عاشقاست
- جاي ما دو تا
و خنديد . فروزان شاد بود فارق از خياب بود همه چيز را از ياد برده بود فقط سهراب را مي ديد مرد روياهايش مردي كه برايش يك دنيا ارزش داشت شايد هم بيشتر از يك دنيا
عجب جايي بود پر بود از صفا و يكرنگي در هواي سرد پاييزي پر از گل بود گلهاي سرخ و رنگين در سوز پاييزي پر از شور نشاط عشق بود
واي خداجون اين جا كجاست؟ اين جا كجاست كه سهراب من رو اورده ؟ كاش مي دونستم اسم اين دنيا چيه؟ اين دنياي پر از شور . پر از عشق پر از سهرابم.
- فروزان .... چرا ماتت زده دختر بيا برگرديم بيا از اين هوا تنفس كن اين جا مال ماست مال ما
اشك شوق در نگاه فروزان جمع شده بود
- گريه مي كني؟
- گريه خوشحاليه!
- حالا اگه گريه مي كني عيب نداره اما بدون بعدا ديگه حق گريه كردن نداري دلم نمي خواد صورت قشنگتو قطره هاي اشك پر كنه
فروزان قول داد
هر دو روي چمن هاي سبز نشستند عجب هواي خوبي بود نفس كشيدن در ان هوا بسيار لذت بخش و شادي اور بود روحيه را تغيير مي داد
- سهراب اسم اين جا چيه؟
- اسمي نداره عزيزم گفتم كه فقط مال عاشقاست
- هيچ وقت تو عمرم اين جا رو نديده بودم هيچ وقت
- من اين جا رو مي شناختم اما هيچ وقت داخلش قدم نذاشتم
- چرا
- چون مي خواستم هميشه دلم مي خواست با عشقم بيام با كسي كه دوستش دارم
- سهراب
- جانم
- تا به حال جز من .... دختري تو زندگيت بوده؟
- به خداي بزرگ قسم مي خورم كه نه هرگز جز تو به كسي علاقه مند نشده بودم هرگز
- ممنونم كه اين قدر با من صادقي
- نامزدت چي شد
- كم كم دارم حاليش مي كنم كه دوستش ندارم كه بايد رهام كنه كه نمي خوامش
- فروزان نكنه يك روزي هم منو نخواي
- هرگز من عاشق توام جونم به تو بسته اس اون وقت رهات كنم؟
- شايد روزي هم جونت به پسر عموت بسته بوده
- نه اين طوري نبوده من اونو دوست دارم اما به چشم برادر بزگتر. همين و بس من هرگز به اون به عنوان مرد زندگي نگاه نكرده ام . من و اون با هم بزرگ شده ايم سهراب من تو رو دوست دارم واقعا دوستت دارم براي اولين بار با نگاه تو بود كه قلبم به لرزه افتاد با صداي تو بود كه صداي زنگ عشق رو در گوشهام شنيدم . با وجود تو بود كه تو دلم غوغايي به پا شد. با وجود تو بود سهراب كه عاشق شدم كه عشق رو باور كردم تو نبايد به من شك كني هرگز اين رو بدون هميشه به تو فكر خواهم كرد بدون اگه تو منو رها كني من رهات نمي كنم اگه تو منو نخواي ديوونه مي شم فقط تو مرد زندگيم هستي سهراب
- - باور مي كنم عزيزم مطمئن شدم مطمئن . دوستت دارم فروزان تو بهتريني اگه جونم رو هم بخواي تقديمت مي كنم.
و فروزان با لبخندي شيرين به چشمهاي او خيره ماند
در طي چند روز چنان به هم وابسته شده بودند كه احساس مي كردند سال هاست دارند با هم زندگي مي كنند در طي يك ملاقات چنان دل به مهر و عشق هم سپرده بودند كه گويي سال ها بود در دل هم براي خودشان جا باز كرده بودند هر دو عاشق بودند عاشق
- سهراب دلم مي خواد بيشتر ازت بدونم از خودت از زندگيت برام بگو سهراب
سهرا ب نگاهش را به او دوخت
- باشه مي گم... اسمم سهرابه سهراب سالاري پدرم يك تاجره تاجر فرش . اردشير سالاريم . مادرم هم زني از يه خانواده اصيله به مد و چه مي دونم پول و ثروت علاقه بسياري داره هميشه منو مي خواستند لوس كنند شايد هم لوس باشم نمي دونم تو رفاه كامل بودم بدي ادم پولدارها اينه كه جز يكي دو تا بچه حاضر نمي شن فرزند بيشتري داشته باشند من تك فرزند خوانواده ام 22 سالمه تا به امروز دل به عشق كسي نبستم جز تو تو با چشمات با حرفات با لبخندت ديوونم كردي خب ديگه چي مي خواي بدوني
فروزان لبخندي زد و بعد گفت
- مي دوني من و تو هيچ شباهتي به هم نداريم
اين جمله را با ناراحتي ادا كرد از خيلي وقت پيش فهميده بود كه سهراب از يك خانواده اصيل و ثروتمند است در حالي كه او زا يك خانواده متوسطط ان هم در جنوب شهر بود سهراب كجا و فروزان كجا!!!!
- منظورت از اين كه مي گي ما شباهتي به هم نداريم چيه؟
ببين سهراب من از يك خانواده متوسط ام خونه مون هم كه مي دوني تو جنوب شهره بابام يك كارمند ساده اس با سعي و تلاش و با كار كردن زياد خرج خونه زندگي رو در مي ياره منم يك دختر ساده ام واقعا شباهتي بين من و تو نيست تو ثروتمندي در حاليك ه من...
اشك در نگاهش حلقه زد . غمگين شده بود سهراب دست زير چانه او برد و صورتش را بالا اورد در چشم هاي شفاف و قشنگش نگاه كرد
- ديوونه يعني تو فكر مي كني اين چيز ها براي قلب هاي عاشق ما مهمه من تو رو به خاطر خودت خواستم به خاطر وجودت خوبيت. سادگيت تازه خوشحالم هستم از اين كه جز دخترهاي لوس و پولدار بالا شهر نيستي سادگيت ظرافتت مهربونيت قشنگيت اين ها براي من مهم خودت براي مهمي. به نظر من پول و ثروت اهميتي نداره پول و ثروت هرگز نبايد باعث بشه كه بين من و تو اختلافي پيش بياد من خودتو دوست دارم
فروزان نگاهش را در نگاه بزيباي او دوخت
- يعني يعني برات مهم نيست كه از نظر طبقاتي با هم فرق داريم؟
- هرگز. حالا يك طبقه بالا و پايين بودن چه فرقي داره؟ مهم ادم ها هستند خود اين ادم ها اند كه در دنياي جديد پا روي احساسات گذاشته اند و طبقات رو به وجود اورده اند همين ادم ها هستند كه شمال شهر و جنوب شهر در اوردند در شمال شهر هم ادم زندگي مي كنه تو جنوب شهر هم ادم هست بين انسان ها فرقي نيست
- تو خيلي خوب حرف مي زني خيلي قشنگ تو خيلي خوبي سهراب
- هر كاري هم انجام بدم هرگز به پاي تو نمي رسم قشنگي حرفام به خاطر اينه كه قشنگ ترين موجود دنيا رو مقابل خودم مي بينم
- از اين كه منو انتخاب كردي متشكرم
- من بايد از تو تشكر كنم به خاطر اين كه قبولم كردي.
- به نظرت من و تو مي تونيم هميشه با هم باشيم
- اون خداي مهربوني كه اون بالا نشسته هواي دل همه عاشقا رو داره اره كه مي تونيم مي تونيم براي هميشه تا اخر عمر با هم باشيم
فروزان با خنده بلند شد با خوشحالي چرخي زد
- احساس مي كنم عاشقترين ادم رو زمينم احساس مي كنم خيلي خوشحالم سهراب خيلي
سهراب نيز با خوشحالي بند شد و دست او را گرفت
يكصدا با هم گفتند
- ما عاشقيم عاشق دوستت داريم اي عشق.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)