دانم چرا چشمان تو، اشک آتشبار دارد
دانم چرا مژگان تو، تير دل شـکـــار دارد
بايد بگويم اين زمان، اسرار دل با دوسـتان
که منم بسی ناتوان، تويی شـمع رفيق من
دل اگر از غم بميرد، کام دل از تو نگيرد
دل اگر بيچاره گردد، آخر در پايت بميرد
دانم که دلدارت منم، به دل خريدارت منم
دانم، نداند هيچ کس عاشق ديدارت منم
کردی سفر، در نيمه شــب آهنگ ساز گويد
گر ببيند بر چشــم تو، آهـنـگ راز تو گــویـد
<b>دانم چرا چشمان تو اشک آتشبار دارد
دانم چرا مــــژگان تو تير دل شکار دارد<
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)