خرابم زمستی، خرابم خدايا
شرابم سراپا، شرابم خدايا
رۀ کعبه از هر بيابان که پسرم
دهد خار صحرا جوابم خدايا
به هر سينه ای سر نهم ناله خيزد
غمم، حسرتم، التهابم خدايا
ز ديدار من ديده آزرده گردد
مگر چهرۀ آفتابم خدايا
مرا شايد از شعله ها آفريدي
که سر تا به پا پيچ و تابم خدايا
چنان در دل اشکها غرق گشتم
ز غم همچو نقشی، بر آبم خدايا
ز هر موج، ويران شود خانه من
به دريای هستی، حبابم خدايا
دلم شکوه از ماه و پروين ندارد
من از خويشتن در عذابم خدايا
چو موجم، سراسر خروشم اللهی
چو يادم، سراپا شتابم خدايا
ز رويای هستی بجز غم نديدم
همين بود تعبير خوابم خدايا
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)