تا لبش در نظرم ميگذرد
آب گشتن ز سرم ميگذرد
فصل گل منفعلم بايد ساخت
ابر بی چشم ترم ميگذرد
زين گذرگه به کجا دل بندم
هر چه را مينگرم ميگذرد
در بغل نامه ء عنقا دارم
خبرم بی خبرم ميگذرد
حلقه شد قامت و محرم نشدم
عمر بيرون درم ميگذرد
جاده ء پی سپر تسليمم
هر چه آيد بسرم ميگذرد
ششجهت غلغل صور است اما
همه در گوش کرم ميگذرد
مژه يی باز نکردم هيهات
پر زدن زير پرم ميگذرد
موج اين بحر نفس راست نکرد
بوطن در سفرم ميگذرد
هر طرف سايه صفت ميگذرم
يک شب بی سحرم ميگذرد
کاش با ياس توان ساخت چو بيد
بی بری هم ز برم ميگذرد
دل ندانم بکجا ميسوزد
دود شمعی ز سرم ميگذرد
خاکم امروز غبار انگيز است
پستی از بام ودرم ميگذرد
کاروان الم و عيش کجاست
من ز خود ميگذرم ميگذرد
چند چون شمع نگريم بيدل؟
انجمن از نظرم ميگذرد