آیا می دانستید که دکتر محمود حسابی که از پایه گذاران دانشگاه تهران و فرهنگستان ایران است و پدر دانش فیزیک در ایران به شمار می رود، پایان نامه ی دکترای خود را از شخص آلبرت اینشتین Albert Einstein دریافت کرده است؟
دکتر محمود حسابی (تهران- ١٢٨١، پاریس- ١٣٧١) که در زمان نخست وزیری دکتر مصدق وزیر فرهنگ وی بوده است و افزون بر کار در زمینه های دانش فیزیک در کنار تسلط بر چهار زبان زنده ی اروپایی انگلیسی، فرانسه، آلمانی و ایتالیایی، همچنین به زبان های سانسکریت، یونانی، لاتین، پهلوی، اوستا و ترکی آشنایی داشته و آن را در پژوهش های فرهنگی و ادبی خود به ویژه در کار واژه گزینی علمی در زبان فارسی به کار می برده است، تنها شاگرد ایرانی پرفسور آلبرت اینشتین بوده و پایان نامه ی دکترای فیزیک خود را از شخص وی دریافت کرده است. آقای ایرج حسابی فرزند ایشان در کتاب "استاد عشق" چنین نوشته است:
«دكتر محمود حسابی چند نظریه ی بُنیادین در فیزیك داشت كه مهم ترین آن ها "بی نهایت بودن ِ ذرّه ها" بود. در این زمینه با چند تن از دانشمندان اروپایی، نامه نگاری و گفت و شنود كرده بود و همگی به او سفارش كرده بودند كه وقت ِ دیداری با پروفسور آلبرت اینشتین بگیرد و نظریه ی خود را با او در میان بگذارد.
او بر پایه ی این سفارش ها، نامه ای به پیوست ِ محاسبه های وابسته به نظریه اش، به دانشگاه پرینستون (جای كار اینشتین) نوشت و درخواست دیداری با آن استاد نام دار را كرد. پس از چندی، به آن دانشگاه فراخوانده شد و زمان دیداری با پرفسور شتراووس، دستیارِ اینشتین، برای او تعیین گردید تا او پس از آشنایی با كار وی، زمانی را برای ملاقات حسابی با اینشتین و طرح نظریه اش به طور ِ حضوری، معین كند.
زمان این دیدار تعیین گردید و حسابیدر روز ِ موعود به دفتر اینشتینرفت. او درباره ی این ملاقات نوشته است:
« وقتی برای نخستین بار با استاد ِ فیزیك ِ جهان آلبرت اینشتین رو به رو شدم، ایشان را بی اندازه ساده و آرام و بسیار مؤدب و صمیمی یافتم. زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش حاضرشده و چشم به راه نشسته بود. همین كه من وارد شدم، با استقبال گرمی مرا به دفتر كارش برد و به جای آن كه در پشت میز كارش بنشیند، در كنار من، روی مبل نشست. نظریه ی خود را در ارتباط با بی نهایت بودن ِ ذرّه ها، برایش شرح دادم. پس از این كه نگاهی به برگه های محاسبه های من انداخت، گفت كه: برای یك ماه دیگر، وقت ملاقات دیگری تعیین خواهیم كرد.
یك ماه بعد كه دوباره به دیدار وی رفتم، به من گفت: «من به عنوان كسی كه در فیزیك تجربه ای دارم، می توانم بگویم كه نظریه ی شما در آینده ای نه چندان دور، علم فیزیك را متحوّل خواهدكرد.»
باورم نمی شد كه چه شنیده ام. دیگر از خوشحالی نمی توانستم نفس بكشم. او در ادامه، توضیح داد كه: «البته نظریه ی شما هنوز متقارن نیست. باید بیش تر روی آن كاركنید. برای همین، به ترست كه به تحقیق*های خود، ادامه*دهید. من به دستیارم خواهم گفت كه همه ی امكان های لازم را در اختیار شما بگذارند.»
به این ترتیب، با پی*گیری* دستیار او و نامه ای به امضای خود اینشتین، به ترین آزمایشگاه نور آمریكا در دانشگاه شیكاگو، امكان های لازم را در اختیار من قرارداد و در خوابگاه دانشگاه نیز یك اتاق بسیار مجهز، مانند اتاق یك هتل، در اختیار من گذاشتند.
در نخستین روزی كه كارم را در آزمایشگاه شروع*كردم، مشغول جا به جایی* وسیله*های شخصی بر روی میزم و در كشوهای آن بودم كه متوجه*شدم یك دسته چك سفید با برگه*های امضاشده، در داخل یكی از كشوها جامانده است. به سرعت، آن را به نزد رییسِ آزمایشگاه بردم و موضوع را توضیح*دادم. گفت:
«این دسته چك، جانمانده و متعلق به شماست كه بتوانید تمام نیازمندی های تحقیق*های خود را بدون تشریفات اداری تهیه*كنید. این امكان، برای تمام پژوهشگران این آزمایشگاه فراهم*شده*است.»
گفتم: «امّا با این روش، امكان سوء استفاده هم وجوددارد.»
او در پاسخ گفت:
«درصد خطای احتمالی* همكاران و سوء استفاده از این اعتماد، در مقابل پیشرفت ما، بسیار ناچیزست.»
پس از مدّت*ها تحقیق، سرانجام، نظریه*ام آماده*شد و درخواست جلسه*ی دفاعیه را به دانشگاه پرینستون فرستادم و روز ِ دفاع، مشخص*شد. با تشویقِ حاضران در جلسه، واردِ تالار شدم و با كمال شگفتی دیدم كه اینشتین در مقابل من ایستاد و ابراز احترام كرد و به دنبال او، سایر استادان و دانشمندان هم برخاستند. من كاملن مضطرب شده و دست و پای ِ خود را گم*كرده*بودم. با اشاره*ی اینشتین و نشستن در كنار ایشان و كمی صحبت كه با من كرد، آرام*ترشدم و سپس به پای تخته رفتم و شروع*كردم به توضیحِ معادله*ها و محاسبه*هایم و سعی*كردم كه با عجله نظرهایم را بگویم كه پرفسور اینشتین مرا صداكرد و گفت: «چرا این همه با عجله ؟».
گفتم: «نمی*خواهم وقت ِ شما و استادان را بگیرم»
ولی او با محبت گفت: «خیر، الآن شما پرفسور حسابی هستید و من و دیگران، دانش جویان شما هستیم و وقت ما كاملن در اختیار شماست.»
آن جلسه*ی دفاعیه، برای من یكی از شیرین*ترین و آموزنده*ترین لحظه*های زندگی*ام بود. وقتی بزرگ ترین دانشمند ِ فیزیك جهان، یعنی آلبرت اینشتین، مرا استاد خود خطاب*كرد، من بزرگ ترین درس زندگی*ام را در آن*جا آموختم كه هرچه انسانی وجود ارزشمندتری دارد، به همان اندازه، متواضع و مؤدب نیز هست.
یك ماه بعد، پس از كسب درجه*ی دكترا، اینشتین به من اجازه* داد كه در كنار او در دانشگاه پرینستون، به تدریس و نیز به تحقیق*های خود، ادامه*دهم.»
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)