آیا می دانستید که به جز شمار اندکی از پژوهشگران، همه ی فارسی زبانان و فارسی دانان، و همه ی مردم ایران، به نادرستی بر این باورند که بیت:
"بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی"
سروده ی شاه سخن، حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی است؟
جمله*ی "عجم زنده كردم بدین پارسی" نیمه*ی دوم بیتی بسیار مشهور (" بسی رنج بردم در این سال سی/ ...") و زبانزد ِ خاص و عام است. این بیت، در هیچ یك از دست *نوشت *های كهن شاهنامه، در متن بنیادین (اصلی) نیامده و تنها در زمره*ی بیت*های نسبت داده شده به فردوسی در "هجونامه"ی برساخته به نام او دیده *می*شود. كلیدواژه*ی معنا شناختی* ِ این بیت، واژه*ی "عجم" است كه در "فرهنگ وُلف"، تنها چهار كاربرد از آن در سراسر شاهنامه، به ثبت رسیده *است: یكی در "گشتاسپ*نامه*ی دقیقی" (مُل، ج ٤، برگ ٢١٤، = مسكو، ج ٦، برگ ١٢٠، = خالقی*مطلق، دفتر ٥، برگ ١٥٠، دیگری در بیت ٣٤ از ٤٥ بیت ِ "ستایش *نامه*ی محمود" در آغاز ِ "روایت پادشاهی* اشكانیان" (مُل، ج ٥، برگ ١٣٥، = مسكو، ج ٧، برگ ١١٤، = خالقی*مطلق، دفتر ٦، برگ ١٣٧ )، سومین آن ها در پایان ِ "روایت پادشاهی* ِ یزدگرد سوم " (مُل، ج ٧، برگ ٢٥٢، = مسكو، ج ٩، برگ ٣٨٢، = خالقی*مطلق، دفتر ٨ ، برگ ٤٨٧) و سرانجام، چهارمین مورد در بیت ِ آمده در "هجونامه"ی آن چنانی كه پیش تر، بدان اشاره *رفت.
چنان كه می*بینیم، یك مورد از این بسامد های چهارگانه*ی واژه*ی "عجم" – كه وُلف بدان*ها اشاره*می*كند – در میان بیت*های سروده*ی دقیقی و افزوده بر شاهنامه است كه حساب ِ سراینده*اش را باید از فردوسی جداشمرد و مورد دیگر در "هجونامه" جای *دارد – كه همه*ی شاهنامه*شناسان ِ روشمند این روزگار در ساختگی و افزوده* بودن آن، همداستانند – و تنها دو كاربرد آن در سرآغاز "روایت پادشاهی* اشكانیان" و پایان "روایت پادشاهی* یزدگرد سوم "، سروده*ی فردوسی است و این هر دو نه در ساختار متن بُنیادین شاهنامه؛ بلكه در میان بیت*هایی جای*دارد كه استاد ِ توس، آگاهانه و به خواست ِ پاس داشتن ِ حماسه*ی بزرگش از گزند محمود ِ فرهنگ ستیز و كارگزارانش – ناگزیر و با اكراه – بر متن اثر خویش افزوده*است و بایستگی*های سخن *گفتن با و یا درباره*ی كسی همچون محمود، "یمین" ِ (دست ِ راست ِ) دولت ِ خلیفه*ی ایران ستیز ِ بغداد را نیز می* شناسیم. پس، هرگاه گفته*شود كه دشنام *واژه*ی "عجم" در متنِ شاهنامه*ی فردوسی هیچ كاربُِردی ندارد، گزافه*گویی نیست. (١)
چنین می*نماید كه واژه*ی "عجم" به دلیل بار منفی و مفهوم اهانت بار و ریشخند آمیزی كه در اصل داشته (گنگ، لال) – و عرب*ها [برای نخستین بار پس از بنی امیه، آریا ادیب *] آن را در اشاره به ایرانیان و دیگر قوم*هایی كه نمی*توانستند واژه*های عربی را مانند خود آنان بر زبان آورند – به كار می*بردند، در ناهمخوانی* آشكار با دیدگاه فرهیخته*ی ایرانی،* فردوسی بوده و نمی*توانسته*است در واژگان ِ شاهنامه*ی او جایی داشته *باشد و تنها در سده*های پس از او – كه بار وَهن *آمیز این دشنام واژه فراموش*شده *بوده است – بیت ِ "بسی رنج*بُردم ..." با دربرگیری *ِ این واژه به فردوسی نسبت داده* شده* است و از آن زمان تاكنون بسیاری از كسان، آن را اصیل شمرده و حتا مایه*ی فخر شمرده و در هر یادكردی از فردوسی و شاهنامه، آن را با آب و تاب تمام و هیجان زدگی، بر زبان آورده یا بر قلم رانده* و نادانسته، نكوهش را به جای ستایش برای ملت و تاریخ و فرهنگ خود، پذیرفته*اند!
سازنده*ی این بیت، سخن ِ راستین شاعر را در پیش چشم داشته* كه گفته*است:
"من این نامه فرّخ *گرفتم به فال / بسی رنج *بُردم به بسیار سال".
آن*گاه در حال و هوای ذهنی* خود و بیگانه با نگرش ِ فرهیخته*ی ایرانی* حماسه*سرای بزرگ و سرافراز، چنین سخن ِ خوار انگارانه و كوچك *شمارانه*ای را پرداخته و – با این خام اندیشی كه اشاره به "رنج *بُرداری* سی*ساله"ی شاعر می*تواند پرده*ی پوشاننده*ی دشنام واژه*ی "عجم" باشد – همانند ِ وصله*ی ناهم رنگی بر جامه*ی زرْبفت و گران *بهای گفتار ِ گوهرین ِ خداوندگار زبان فارسی* دَری، پیوند زده* است.
گفتنی*ست كه در روزگار ما، دانشمند بزرگ ایران شناس و شاهنامه*پژوه آلمانی فریتز وُلف، با هوشمندی و آگاهی* تمام، بیت ِ راستین فردوسی "من این نامه فرّخ گرفتم به فال / بسی رنج *بُردم به بسیار سال" را پیشانه *نوشت ِ اثر ماندگار و ارزشمند خود، فرهنگ واژگان شاهنامه كرده*است. می*دانیم كه دو سده پس از خاموشی* استاد توس، چكامه*سرای نامدار، جمال*الدین عبدالرزاق اصفهانی، در یكی از سروده*هایش گفته*است: "هنوز گویندگان هستند اندر عجم / كه قوّه*ی ناطقه، مدد ازیشان بَرَد!" یعنی، از یك سو دشنام واژه*ی "عجم" را به منزله*ی عنوانی برای نامیدن قوم و مردم خود پذیرفته و از سوی دیگر، خواسته *است در صدد ِ جبران آن اهانت تاریخی به ایرانیان برآید و سر ِ آزادگی و غرور برافرازد كه ملت ِ او "گنگ" نیستند و "گوینده"اند و همین به ناسزا "گنگ *خواندگان" چنان "گویندگان"ی را در دامان خویش می*پرورند كه هنوز هم "قوّه*ی ناطقه" از ایشان "مدد می*بَرَد".
اما امروز در روی*كرد و برخورد با گذشته*ی نابه*سامان تاریخی*مان و آن همه ناروا كه ایران* ستیزان ِ بیگانه و "خودی" بر ما رواداشته*اند، دیگر جای كوتاه*آمدن و سازش *كاری و سخن در پرده گفتن و پی روی چشم بسته از رهنمود ِ فریبنده و گمراه*كننده*ی "رَه چُنان رَو كه رَه رََوان رفتند!" نیست. هنگام آن رسیده*است كه همه*ی گذشته*ی تاریخی و فرهنگی*مان را آشكارا و بی*پروا به كارگاه ِ نقدی فرهیخته ببریم و از "چراگفتن" و "شك* ورزیدن" و "باز اندیشیدن" در هیچ اصل و باوری، پروا و پرهیزی نداشته*باشیم.
در مورد درون *مایه*ی این یادداشت، از "عام" توقعی نیست كه بداند این بیت با همه*ی بلند آوازگی* و نمود ِ فریبنده و كاربُرد گسترده*اش، سروده*ی فردوسی نیست و دشنام *واژه*ی* "عجم" جایی در واژگان متن شاهنامه ندارد. اما "خاص" چرا بی هیچ پشتوانه*ی دست *نوشت شناختی و بدون ژرف *نگری در درون مایه*ی ایران *ستیزانه و اهانت آمیز آن، انتسابش به استاد توس را پذیرفته و در همه جا به منزله*ی سخنی افتخارآمیز و غرورانگیز می*خواند و می*نویسد تا جایی كه در یك نشست ِ شاهنامه*پژوهی* ویژه*ی گرامی*داشت شاعر نیز، آن را عنوان ِ یك سخن*رانی قرارمی*دهد؟ دیگر چه بگویم؟ "در خانه اگر كس است، یك حرف بس است!"
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)