نه لب گشایدم از گل نه دل کشد به نبید
چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
نشان داغ دل ماست لاله ای که شکفت
به سوگواری زلف تو این بنفشه دمید
بیا که خاک رهت لاله زار خواهد شد
زبس که خون دل از چشم انتظار چکید
بیاد زلف نگونسار شاهدان چمن
ببین در آینه جویبار گریه بید
چه جای من که در این روزگار بی فریاد
زدست جور تو ناهید بر فلک نالید
بدور ما که همه خون دل به ساغرهاست
زچشم ساقی غمگین که بوسه خواهد چید
هوشنگ ابتهاج (سایه)
من غلام قمرم ، غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شمع و شكر هيچ مگو
سخن رنج مگو ، جز سخن گنج مگو
ور از اين بي خبري رنج مبر ، هيچ مگو
دوش ديوانه شدم ، عشق مرا ديد و بگفت
آمدم ، نعره مزن ، جامه مدر ،هيچ مگو ......
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)