07664295966018903382


3. علم كلام:

كلام دانشى است كه با بيانى استدلالى از عقايد اسلامى دفاع مى كند و با دامنه گسترده اى از آيات قرآن ارتباط دارد.[59] اكنون كلام وارد عرصه هايى نوپديد شده و شاخه اى تازه به نام «كلام جديد» شكل گرفته است. مفسر بايد به اين افق هاى نو و تازه ترين موضوعات مطرح در آنآگاه و به ويژه در برابر شبهاتى كه از اين ناحيه پديد آمده اند هوشيارى كافى داشته باشد.

بسيارى از دانشمندان، آگاهى از علم كلام را كه گاه از آن با عنوان علم اصول دين ياد مى شود[60]، براى مفسر ضرورى مى دانند.[61] در بسيارى از آيات قرآن از توحيد ربوبى و اوصاف پيامبران و معجزات آن ها و ديگر محورهاى اساسى عقيدتى سخن به ميان آمده است. فهم اين آيات بر پيش فرض هايى مبتنى است كه علم كلام عهده دار بررسى و مستدل كردن آن هاست. چنانچه مفسرى پيش فرض هاى فهم صحيح اين آيات را نداند يا به آن ها توجه نكند دچار تفسير به رأى خواهد شد و ره به مقصود نخواهد برد.

در پاره اى موارد نيز آگاهى از مباحث كلامى به فهم و تبيين بهتر از آيه مورد تفسير مى انجامد؛ مثلا در آيه 22 انبياء/21: «لَو كانَ فيهِما ءالِهَةٌ اِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا» كه براى اثبات توحيد برهان اقامه كرده و در آن، ملازمه اى ميان تعدد معبود (آلهه) و فساد جهان برقرار شده است، آشنايى با مباحث كلامى مى تواند در تبيين اين ملازمه نقشى اساسى داشته باشد و با روشن شدن ملازمه مزبور مقصود خداوند از اين آيه دقيق تر فهميده مى شود.

4. علم منطق:
دانش منطق، ابزارى براى جلوگيرى از خطا در تفكر است كه فراگيرى آن براى آگاهى از روش هاى درستِ استدلال و استنتاج و پرهيز از انواع مغالطه هاى رهزن، لازم است[62]، بر اين اساس آگاهى از دانش منطق، پيش نياز هر دانشى مانند تفسير است كه در آن حركت از معلوم براى كشف مجهول صورت مى گيرد و جز آنچه گفته شد تفسير نيازى به دانش منطق ندارد و چنانچه مفسر به جزئيات آن آشنا نباشد زيانى نخواهد ديد.

از اين بيان بى نيازى تفسير از فلسفه نيز روشن مى شود. اگرچه آشنايى با مباحث فلسفى و سروكار داشتن با برهان هاى عقلى ورزيدگى ذهنى خوبى براى مفسر به بار مى آورد و در نتيجه در نقد و بررسى آراى تفسيرى توانايى بيشترى خواهد يافت؛ ولى با اين همه نمى توان از برهان هاى پيچيده عقلى كه مقدمات بديهى يا قريب به بديهى ندارند در تفسير قرآن بهره برد و كشف مراد خداوند را از آن ها انتظار داشت.

5. علم فقه:
صدها آيه از قرآن كريم بيانگر كليات احكام فرعى اند و از آن ها به «آيات الاحكام» ياد مى شود. بررسى تفصيلى اين آيات و استنباط حكم فقهى از آن ها نيازمند بررسى ادله و قراين ديگر از جمله روايات فقهى مربوط است. فقه كه تلاشى فكرى براى دستيابى به احكام فروع دين بر اساس ادله و منابع دينى است[63] زمينه
بهره گيرى از اين آيات را فراهم مى آورد[64]، زيرا دانش فقه خود بر اساس قرآن و سنت تنظيم شده و تفسير آيات نمى تواند با مبانى حتمى فقه متناقض باشد. بازگشت چنين تناقضى به تباين قرآن با قرآن يا قرآن با سنت است كه هيچ يك پذيرفتنى نيست، با اين حال برخى مفسران، علم فقه را از دايره علوم مورد نياز تفسير خارج دانسته اند، به اين دليل كه فهم قرآن بر مسائل علم فقه متوقف نبوده، اساساً علم فقه متأخر از تفسير و از فروع آن است.[65]

6. علم اصول فقه:

دانش اصول فقه از قواعدى بحث مى كند كه نتايج آن ها در راه استنباط حكم شرعى قرار مى گيرند.[66] بخشى از اين قواعد نيز براى دستيابى به فهم و تفسير متون از جمله كتاب و سنت اند و از اين رو مى توان حاصل آن ها را در تفسير قرآن به كار بست، زيرا قرآن متنى است داراى ويژگى هايى مانند ظاهر و نص، مطلق و عام، مقيِّد و مخصِّص، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ و سياق و براى فهم آن بايد به انواع دلالت ها توجه داشت و امورى مانند عام و خاص و ناسخ و منسوخ را از هم بازشناخت. راه دستيابى به مفاد واژگان متن، آشنايى با قراين پيوسته و ناپيوسته و حجيت آن ها و ميزان تأثيرشان همگى در دانش اصول فقه بررسى مى شوند. از طرفى علم اصول فقه درباره قواعد استنباط بحث مى كند و اين از ابزارهاى مورد نياز مفسر در استنباط معانى شرعى از آيات قرآن است.[67]

7. علوم تجربى:
علوم تجربى اعم از طبيعى و انسانى از ديگر ابزارهاى تفسير قرآن كريم اند. مقصود از علوم تجربى طبيعى دانش هايى است كه از پديده هاى طبيعى و تحولات آن ها بحث مى كنند و بر مشاهده و آزمون تكيه دارند. آگاهى از اين گونه دانش ها در شرح و تفسير آياتى سودمندند كه پديده هاى مختلف جهان هستى را به عنوان نشانه هاى قدرت خداوند مطرح ساخته، به پرورش عقيده و اخلاق مردم پرداخته اند. به كارگيرى علوم تجربى در فهم اين آيات به معناى بى نيازى از ديگر علوم نيست، بلكه افزون بر علوم ديگرى كه در ابزارهاى تفسير مطرح شدند، دانش هاى تجربى نيز در تبيين روشن تر مفاد اين گونه آيات سهمى خواهند داشت.[68] آگاهى از اين دانش ها و از جمله علوم تجربى، ظرفيت فكرى مفسر را در كشف اشارات قرآنى توسعه مى دهد؛ يعنى سؤال هاى فراوانى پيش روى او قرار مى دهد كه مفسر با آن پرسش ها به خدمت قرآن مى رود و در قرآن تصريحى يا اشاره اى به پاسخ آن ها خواهد يافت؛ نيز راز طرح برخى تعبيرهاى خاص قرآنى روشن مى شود؛ مثلاً
درباره ابر تعبيرهاى مختلف در قرآن هست كه دانش تجربى مى تواند راز و رمز برخى از آن ها را نشان دهد.

8. علوم انسانى:
علوم تجربى انسانى كه «علوم اجتماعى» نيز ناميده مى شوند، بخش ديگرى از علوم تجربى اند كه با روش تجربى از شئون گوناگون آدمى سخن مى گويند. اهميت اين علوم از آن روست كه مقصد قرآن تربيت انسان بوده، در آن از زواياى مختلف به او نگريسته مى شود؛ به عبارت ديگر آيات فراوانى درباره مسائل فردى و اجتماعى و شخصيت و استعداد و گرايش ها و ديگر ابعاد وجودى انسان سخن گفته اند. دستاوردهاى علوم تجربى به طور عام و علوم انسانى به طور خاص چنانچه از حد فرضيه گذشته و به مرحله جزم و قطعيت رسيده باشند مى توانند در تفسير به كار آيند و گرنه نبايد بر آن ها اعتماد كرد. به نظر بعضى مفسران، ثابت را كه قرآن كريم است نمى توان با متغير كه فرضيه هاى زودگذر علمى اند تفسير كرد يا بر آن تطبيق داد.[69] هرچند رهاورد قطعى علوم انسانى نسبت به ديگر علوم تجربى كم تر است، ولى افزون بر استفاده از قطعيات، مى توان از مباحث غير قطعى نيز براى طرح مسئله بهره برد و با پرسش هايى نو به سراغ آيات قرآن رفت و از اين رهگذر به نكات بيشترى دست يافت.[70]

9. علوم حديث:
چنان كه در بحث از منابع تفسير گذشت، حديث معصومان(عليهم السلام) از منابع مهم تفسير است. بهره گيرى از اين منبع بدون ابزار شناخت آن يعنى دانش هاى درايه، رجال و فقه الحديث، ميسر نيست، بنابراين مفسر بايد هم نسبت به انواع و اقسام حديث آگاه باشد و هم راه اثبات صدور آن از معصومان(عليهم السلام) را بشناسد؛ همچنين با ادبيات كلام معصومان(عليهم السلام) انس داشته و بر قراين فهم آن اشراف داشته باشد. در غير اين صورت ممكن است حديث ضعيف يا موضوع را در فهم قرآن قرينه قرار دهد يا با فهم نادرست از آن، آيه قرآن را نيز نادرست تفسير كند.[71]



07664295966018903382