12357995896750353298

ضرورت و اهميت تفسير[43]:

قرآن در ميان قوم عرب و به زبان آنان نازل شد و آنان همگى قرآن را مى فهميدند، با اين حال بر اثر اشتمال قرآن بر معارف اعتقادى و احكام و تقديم و تأخير و ناسخ و منسوخ و اجمال و تفصيل در ميان آن ها، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از همان آغاز به شرح و توضيح برخى كلمات و عبارات مجمل و مبهم و تعيين ناسخ و منسوخ آيات پرداخت.[44] زركشى معتقد است كه مردم عرب روزگار نزول قرآن، با پرسش از پيامبر(صلى الله عليه وآله)، ظرايف قرآن و باطن آيات را فرا مى گرفتند؛ اما از آن رو كه بخش اعظم تفسير و تأويل قرآن از آن زمان به دست مسلمانان قرون بعدى نرسيده است، بايد اينان را از صحابه و معاصران پيامبر نيازمندتر به تفسير قرآن دانست.[45]

با آنكه قرآن كريم در آياتى خود را ذاتاً كتابى روشن و روشنگر معرفى كرده (براى نمونه ر. ك: آل عمران/3،138؛ مائده/5، 15؛ نحل/16، 89)، آنچه بيش از هر چيز موجب نيازمندى به تفسير قرآن شده، امورى چند از جمله امورى عارضى اند كه ابهام و پيچيدگى در برخى مسائل آن را سبب مى شوند.[46] از مهم ترين اين عوامل ويژگى هاى اسلوب بيانى قرآن اند كه در سه مورد مى توان آن ها را بررسى كرد:

1. در قرآن، معارفى بسيار گسترده در قالب الفاظى محدود و مجمل بيان
شده اند؛ مانند اجمال در برخى آيات احكام كه شرح آن ها بر عهده پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) است. (نحل/16، 44)[47] 2.

برخى آيات قرآن ازحقايق ماوراى اين جهان و از عالم غيب سخن مى گويند كه مسلّماً درك كامل آن ها براى بسيارى از مردم آن زمان و حتى امروز دشوار يا غير ممكن بوده است.

3. مطالب قرآن بر اساس دسته بندى موضوعى تنظيم نشده و چه بسا در يك سوره يا يك آيه موضوعات و مطالب متنوعى آمده باشند.[48] اين ويژگى ها به همراه امورى چون نامأنوس بودن بعضى از الفاظ قرآن و فاصله زمانى ما با روزگار نزول آيات[49] از عوامل ضرورت پرداختن به تفسير قرآن اند.[50]

نكته ديگر آنكه علوم و معارف نهفته در قرآن كريم، سطوح و مراتب گوناگونى دارند. بنابر روايتى[51] معارف قرآن از جهت ظهور وخفا و سهولت و صعوبت فهم، سه مرتبه دارند:
1. مرتبه بى نياز از تفسير و توضيح كه درك آن ميسور همگان است؛
2. مرتبه فراتر از فهم توده مردم كه دستيابى به آن نيازمند شرح و تبيين و نيز تدبر و دقت در عبارات است و هركس به فراخور دانش و استعداد خود از اين مفاهيم بهره مى گيرد.
3. مرتبه ويژه پيامبران الهى و راسخان در علم كه دسترسى به آن، ميسور مردم نيست. در اين ميان مفاهيم مرتبه دوم كه بخش عمده اى از معارف قرآن را در برمى گيرند، نيازمند تفسيرند و نگارش و تدوين تفاسير بى شمار در قرون متمادى براى پاسخگويى به همين نياز بوده است. افزون بر اين به نظر مى رسد فرا خواندن برخى آيات، به تدبر و انديشيدن در قرآن و آيات آن (براى نمونه ر . ك: نساء/4،82؛ ص /38،29؛ محمّد/47،24) ناظر به همين مرتبه از معارف قرآن است كه اين امر بدون پرداختن به شرح و تبيين الفاظ و عبارات آن ممكن نمى نمايد.

گذشته از ضرورت تفسير و نياز مسلمانان به آن، منقولات فراوانى درباره اهميت و فضيلت علم تفسير بر جاى مانده است؛ از جمله بسيارى از مفسران، حكمت را در آيه «ومَن يُؤتَ الحِكمَةَ فَقَد اوتِىَ خَيرًا كَثيرًا» (بقره/2، 269) به معناى تفسير و علم به معانى قرآن گرفته اند.[52] برخى معناى «اعراب قرآن» را در روايت رسول خدا: «أعرِبوا القرآنَ والتمِسوا غَرائبَه»[53] تفسير دانسته، بر اين باورند كه به اجماع دانشمندان، از ميان سه علم شرعى يعنى قرائت، حديث و تفسير[54]، تفسير شريف ترين و بزرگ ترين آن ها و ازواجبات كفايى است.[55]مجاهد محبوب ترين فرد نزد خدا را آگاه ترين آنان به قرآن دانسته است.[56]

افزون بر اين راغب اصفهانى معتقد است كه تفسير، والاترين دانش و فنى است كه مى توان به آن پرداخت، زيرا شرف يك علم يا به سبب شرافت موضوع آن است؛ مانند زرگرى كه موضوعش طلاست، يا به سبب اهميت غرض و هدف آن است؛ مانند طب كه غرضش صحت و سلامت بدن است، يا ارزش آن به سبب ميزان احتياج به آن است؛ مانند علم فقه كه همگان در هر زمان و براى هر كارى نيازمند آن اند و علم تفسير از هر سه جهت (موضوع، غرض و ميزان احتياج) از برترين ارزش برخوردار است، زيرا موضوع آن كلام خداست، غرض آن تمسك به عروة الوثقى و دستيابى به سعادت حقيقى است و ميزان احتياج به آن نيز چنان است كه تحصيل هر كمال دينى، دنيايى و آخرتى بر علم به كتاب خدا متوقف است.[57]


12357995896750353298