كتاب اللّه على أربعة:
العبارة للعوام، الاشارة للخواص، اللطائف للأولياء، والحقائق للأنبياء.4
نصيب عده اى از قرآن، عبارات و ظاهر آن است و عده اى، ظاهر را اشاره به معناى خاصّى مى دانند. اولياى الهى به لطائفى از آيات الهى پى مى برند و انبيا با توجّه به بطون آيات الهي5 و مراتب درك به حقايقى مى رسند كه ديگران از رسيدن به آن عاجز هستند.
البته ذكر اين نكته ضرورى است كه امامان شيعه نيز به حقيقت قرآن پى برده اند و به آنچه از فهم مردمان عادى دور بوده است، آگاه بوده اند. در اين جا به روايات مربوط به بطون قرآن اشاره اى مى كنيم؛ چون اثبات بطن براى قرآن، در واقع تأكيدى است بر اينكه اولاً فهم همه انسانها از قرآن برابر نيست. ثانياً ظاهر و باطن هم امرى نسبى است و آنچه براى شخصى باطن آيه اى محسوب مى شود، براى ديگرى ظاهر است و بالعكس؛6 و اين بحث مهمى است.
در مورد بطون قرآن، دو سؤال مطرح است:
يكى اينكه آيا قرآن بطن دارد؟ دوم اينكه تعداد اين بطون، چند تاست؟
در پاسخ به سؤال اوّل بايد گفت:
قرآن علاوه بر ظاهر، باطنى دارد و روايات، اين نكته را ثابت مى كند.
امام صادق(ع) فرمود:
انّ للقرآن ظهراً و بطناً.7
اين روايت، علاوه بر (اصول كافى) در (من لايحضره الفقيه)، (محاسن) برقى و (تفسير عياشى) با سندهاى متفاوت، نقل شده است.
در حديث ديگرى، جابر نقل مى كند كه از امام باقر(ع) از تفسير آيه اى پرسيدم. حضرت پاسخ داد. دوباره پرسيدم. جواب ديگرى داد. درباره اختلاف دو جواب سؤال كردم. حضرت فرمود:
ييا جابر! انّ للقرآن بطناً و للبطن ظهراً.8
البته در كتاب (محاسن)، اين روايت به گونه ديگرى هم آمده و به جاى (للبطن ظهراً)، (للبطن بطناً) آمده؛ ولى اين اختلاف، مانعى براى وجود بطن براى قرآن نيست.
امّا درباره سؤال دوم كه قرآن چند بطن دارد، مشهور است كه تا هفتاد بطن براى قرآن ذكر نموده اند؛ امّا نه عدد هفت و نه هفتاد، روايت معتبرى ندارند. اگر هم اين اعداد درست باشد، فقط كثرت را اثبات مى كند؛ چون در عرف ـ و بخصوص در فرهنگ آن زمان ـ از اين اعداد براى همين مقصود استفاده مى شده است. نگارنده هنوز هيچ حديث معتبرى مبنى بر وجود داشتن هفتاد بطن براى قرآن نيافته است و ظاهراً اين اعداد، تنها شهرت دارند. البته در مورد هفت بطن هم فقط يك روايت در (عوالى اللئالى) وجود دارد كه در آن آمده:
انّ للقرآن ظهراً وبطناً ولبطنه بطن الى سبعة أبطن.9
مولانا در (مثنوى) درباره بطون قرآن، تعبير به جانِ قرآن كرده است:
تو ز قرآن اى پسر ظاهر مبين
ديوْ آدم را نبيند جز كه طين
ظاهر قرآن چو شخص آدمى است
كه نفوسش ظاهر و جانش خفى است10
و در جاى ديگر، هدايت انسان را در گرو ورود به لايه هاى معانى قرآن مى داند:
كه ز قرآن گر نبيند غير (قال)
اين عجب نبود ز اصحاب ضلال
كز شعاع آفتاب پر ز نور
غير گرمى مى نيابد چشم كور11
به عقيده مولوى بايد علاوه بر گرمى خورشيد به فوائد ديگر آن نيز پى برد و از آن بهره جست؛ چرا كه در غير اين صورت، انسان به گوهر هدايتْ دست نخواهد يافت.
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)