1ـ5ـ تفاوت فرضیهها با قوانین علمی و نمودهای مورد مشاهده
1ـ5ـ1ـ تحلیلی از موریس بوکای
اینکه مخالفان توجیه علمی تکیه بر علم را مطلقا نامطمئن قلمداد نمودهاند، به نظر میرسد ناشی از بی توجهی به تفاوت بارز فرضیهها با قوانین علمی و نمودهای قابل مشاهده باشد. موریس بوکای (ص 43) این نکته را مورد توجه قرار داده و میگوید: «کسانی که از قبول دخالت دانش در ارزشیابی نوشتهها رو تُرش میکنند، از اینکه علم بتواند وجه مقایسه ارزشمندی فراهم نماید، سرباز میزنند و این مطلب را پیش میکشند که علم با گذشت زمان متغیر بوده و امر مقبول شاید بعدها مطرود گردد. تذکار فوق مستلزم توضیح زیر است: باید تئوری علمی را از نمودی که با کنترل تام مورد مشاهده قرار میگیرد، تمیز داد. تئوری برای بیان یک پدیده یا مجموع پدیدههایی که درک آنها مشکل است به کار میرود. در بیشتر حالات، تئوری متغیر است و هنگامی که ترقی علمی، تحلیل بهتر نمودها را مجاز میسازد، در خور دگرگونی یا جانشین شدن توسط تئوری دیگر میشود، اما نمود مورد مشاهده که از طریق تجربی، وارسی و محقق شده، تغییرپذیر نیست. میتوان خواص آن را بهتر تعریف کرد ولی آنچه بوده، باقی میماند. این واقعیت که زمین دور خورشید میگردد و ماه دور زمین، مورد تجدید نظر قرار نخواهد گرفت، حداکثر در آینده خواهند توانست مدارها را بهتر تعریف نمایند. همین ملاحظه صفت متغیر تئوریهاست که فی المثل مرا از توجه به آیهای از قرآن که فیزیکدان مسلمانی آنرا اعلام کننده ضد ماده میدانست، منصرف نمود. بالعکس میتوان با کمال حقانیت به آیهای از قرآن (انبیاء/ 30) مشعر بر اینکه اصل زندگی از آب است، توجه تام نمود، گو اینکه هرگز نمیتوان این امر را تحقیق کرد ولی دلایل متعددی به نفع آن عرض اندام میکند. اما در مورد نمودهای مورد مشاهده مانند تکامل جنین انسانی میتوان مراحل مختلف مشروح در قرآن را با دادههای جنینشناسی جدیدبه طور کامل مواجهه داد و توافق مطلق آیات مربوطه را با دانش نو کشف نمود».(1)
1ـ5ـ2ـ تحلیلی از آرکادی میگدال
برای توجه بیشتر به تفاوت بین فرضیهها و نمودهای مورد مشاهده، اشاره به سخن آرکادی بی میگدال (2) بی مناسبت نیست، وی (پیام یونسکو، 29ـ30) میگوید: «جریان تبدیل یک عقیده به یک حقیقت پذیرفته شده علمی، تبدیل یک فرضیه به یک قانون فیزیکی به دقت تنظیم شده، فراگردی طولانی و غالبا پرپیچ و خم است... نخستین مرحله از هر کار علمی عبارت است از کشیدن خط فاصلی بین حقایق بیچون و چرای علمی، و «غیر ممکنات» یا چیزهایی که با نتایج آزمایشهای مکرر علمی در تضاد قرار دارند. مابین این دو حوزه، یک حوزه بلا تکلیفی نیز هست که مشتمل است بر پدیدههایی که مورد مطالعه قرار نگرفتهاند ولی پیشاپیش از زمره ممکنات شمرده میشوند. پیش از ظهور نظریه نسبیت اینشتین، منطقی بود که انسان تصور کند قوانین مکانیک و الکترودینامیک که در مورد سرعتهای عادی امتحان خود را داده بودند، برای سرعتهای بالا نیز صادقند. تنها هنگامی که آزمایشهای علمی، این فرضیه را نقض کرد، در مورد صحت آن تردید پیدا شد.نمونههای بسیاری هست از اینکه چگونه عقاید از پیش پذیرفته، باعث کندی پیشرفت علم شدهاند. خالق پرآوازه نظریه نسبیت نیز خود، اشتباهی از این دست کرد و هنگامی که در پی ساختن یک دستگاه نظری جدید در باب کیهانشناسی بود، بر مبنای عقیدهای از پیش پذیرفته، به نتیجهای نادرست رسید.(1) چند مورد از خطاهای علمی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و نتایجی در جهت بهبود روششناسی علمی از آنها استخراج شده است که یکی از بیچون و چراترین آن نتایج این است که در حوزه هایی که هنوز مورد مطالعه کافی قرار نگرفته است، دانشمندان نباید بطور مطلق موضعگیری کنند. باری علم، خود را به پژوهش در حوزه ممکنات محدود نمیکند بلکه قضایایی را که به سر حد اثبات نیز رسیدهاند مورد مطالعه، کنکاش و نقد قرار میدهد و بدین وسیله توجه دانشمندان را به قضایایی که محتاج پژوهشهای بیشتر است جلب میکند.
1ـ5ـ3ـ نمونهای از تبدیل یک فرضیه به نمودی قابل مشاهده
پس از آنکه اینشتین (1879-1955)نشان داد که قوانین هندسه اقلیدسی، در مجاورت اجرام عظیم مصداق ندارد، بر آن شد که گام بیباکانهای به پیش بردارد. او نظریه حوزه جاذبه خود را در توضیح کیهان به کار بست و در این کار، طرز واقعی پراکندگی اجرام را در فضا به کنار نهاد، در عوض، چنانکه در مطالعه گازها معمول است، مفهوم تراکم متوسط ماده را اختیار کرد. اما معلوم شد که کاربست معادلات جاذبه در توضیح کیهان، به همین سادگی امکانپذیر نیست. اینشتین کیهان را دستگاه بسته و محدودی میپنداشت که شعاع انحنای آن، مستقل از زمان است. پس به منظور یافتن راه حلی که با این توصیف وی از کیهان، جور در بیاید، به طور مصنوعی یک عامل اضافی (به نام ضریب ثابت کیهانشناسی) را وارد معادلات جاذبه خود کرد که هماهنگی آنها را بر هم زد. مقارن همین احوال، یک ریاضیدان برجسته اهل پتروگراد به نام «الکساندر فریدمان» مشغول مطالعه درباره امکانات مختلف حل معادلات اینشتین بدون وارد کردن این عامل اضافی بود. وی به این نتیجه رسید که کیهان در حال گسترش است و با صرف نظر کردن از قبول مدلی «بسته» برای کیهان، میتوان برای مقادیر معینی از تراکم متوسط جرم، به مدلی «باز» قائل شد که بر طبق آن، ابعاد کیهان به طور نامحدودی گسترش خواهد یافت. اینشتین در ابتدا کار فریدمان را مورد انتقاد قرار میداد اما بعدها کاملاً نظر او را تأیید کرده، موضوع وارد کردن یک عامل اضافی را به معادلات جاذبه خود کنار گذاشت.
اینشتین مینویسد: «پس از خواندن نامه فریدمان که آقای کروتکوف] فیزیکدان روس [برایم فرستاد،اکنون دیگر متقاعد شدهام که انتقادهای من از وی مبتنی بر اشتباه محاسبه بوده است. من فکر میکنم نتایجی که فریدمان بدست آورده، درست است و پرتو جدیدی بر این مسأله افکنده است».(1)
نظر فریدمان در تجربه نیز تأیید شد و این هنگامی بود که منجم آمریکایی ادوین هابل(2) اثبات کرد که کهکشانها در حال دور شدن از یکدیگرند.(3) (همان و نیز نک: مالک، 384).
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)