1 1 38017006857880830705
توجه پيشوايان به قرآن و انس با آن
پيامبر(ص) و امامان(ع) مصداق روشن و كامل عباد الرحمن (بندگان ممتاز خدا) هستند كه خداوند در وصف آن ها مى فرمايد:
«والذين اذا ذكروا ب‏آيات ربهم لم يخروا عليها صما وعميانا؛
آنها كسانى هستند كه هرگاه آيات پروردگارشان به آنها گوشزد شود كر و كور روى آن نمى افتند.» [10]

نيز آنها مصداق واقعى سخن حضرت على(ع) هستند كه در شإن قرآن فرمود: «و تعلموا القرآن فانه احسن الحديث و تفقهوا فيه فانه ربيع القلوب واستشفوا بنوره فانه شفإ الصدور؛ قرآن را فراگيريد كه بهترين گفته هاست، در آن بينديشيد كه بهار قلب ها است، و از نورش شفا بجوييد كه شفاى دل هاى بيمار است.» [11]
بر همين اساس پيامبر(ص) و عترتش علاوه بر توجه خاص به قرآن و شناخت كامل آن، انس ويژه اى با آن داشتند. سيره زندگى درخشانشان در عمل آكنده از دستورهاى قرآن بود، هرگز از قرآن از نظر فكر و عمل در همه ابعاد جدا نشدند، بلكه تنديس قرآن و به عبارت روشن تر، تجلى گاه قرآن و مفسر و همدم آن بوده اند از اين رو به عنوان قرآن ناطق معرفى شده اند. براى درك اين حقيقت به چند نمونه اشاره مى كنيم:
1. رسول اكرم (ص) در خطبه شعبانيه كه در سال دوم هجرت و در آخرين جمعه ماه شعبان در شإن ماه رمضان در مسجد ايراد كرده مى فرمايد: «و من تلا فيه آيه من القرآن كان له مثل إجر من ختم القرآن فى غيره من الشهور؛ كسى كه از شما يك آيه قرآن را در اين ماه بخواند، پاداشش معادل يك ختم قرآن (تلاوت قرآن از آغاز تا پايان) در ماه هاى ديگر است.» [12]
2. امامان(ع) آن چنان با قرآن خو گرفته و با آن انس داشتند كه امام سجاد(ع) فرمود: «اگر همه موجودات و انسان هاى شرق و غرب جهان بميرند و من تنها بمانم، پس از آن كه قرآن با من باشد، هيچ گونه وحشتى نخواهم داشت.» [13]
اين موضوع جلوه عينى همان سخنى است كه حضرت على(ع) فرمود: «كسى كه با تلاوت قرآن انس و الفت گرفت از جدايى ديگران به وحشت نمى افتد.» [14]
حضرت على(ع) روزى به ياد يارانش كه اهل قرآن بودند افتاد و آه جگرسوزى كشيد و فرمود: «اوه على اخوانى الذين تلوا القرآن فاحكموه؛ آه بر برادرانم، همان ها كه قرآن را تلاوت مى كردند و به كار مى بستند.» [15]
3. وقتى كه آيه جهنم (43 و 44 حجر) نازل شد «وان جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعه ابواب...؛ دوزخ ميعادگاه شيطان و پيروانش است و داراى هفت در مى باشد...» پيامبر(ص) گريه شديدى كرد، به طورى كه اصحاب از گريه او گريه افتادند. يكى ازاصحاب كه مى دانست پيامبر(ص) با ديدار حضرت زهرا(س) شاد مى شود، به خانه زهرا(س) رفت تا او را نزد پيامبر(ص) بياورد. ديد حضرت زهرا(س) مشغول آسيا كردن گندم يا جو است و (از آن جا كه با قرآن مإنوس بود) اين آيه (6 قصص) را مكرر مى خواند: «وما عند الله خير وابقى؛ آن چه در نزد خدا است بهتر و ماندگارتر است. سلام كرد و گريه پيامبر(ص) را به حضرت زهرا(س) خبر داد. زهرا(س) نزد پيامبر(ص) شتافت و از علت گريه پرسيد، پيامبر(ص) آيه مذكور را خواند. فاطمه (س) آن چنان تحت تإثير قرار گرفت كه با صورت بر زمين افتاد و مكرر مى گفت: «الويل لمن دخل النار؛ واى بر كسى كه وارد دوزخ گردد.» وقتى حضرت على(ع) نيز اين آيه را شنيد آن چنان منقلب شد كه فرمود: «اى كاش مادرم نازا بود و مرا به دنيا نمى‏آورد تا اين آيه را نمى شنيدم» و در حالى كه مى گريست مى گفت: «وا بعد سفراه، وا قله زاداه؛ واى از دورى سفر و كمى توشه راه سفر.» [16]
4. فضه شاگرد تربيت شده حضرت زهرا (س) آن چنان با قرآن انس داشت كه همواره با آيات قرآن سخن مى گفت، و مردم را به تفسير و تإويل قرآن آشنا مى كرد، چنان كه ماجراى او با عبدالله مبارك و گفت وگوى عبدالله با او بيان گر اين مطلب است و سرانجام پسران فضه گفتند: «اين بانو مادر ما است كه كنيز حضرت زهرا(س) بوده و بيست سال است كه به غير از قرآن سخن نمى گويد.» [17]
5. امام حسن(ع) نيز با قرآن مإنوس بود و همواره با قرآن سخن مى گفت. شخصى از آن حضرت پرسيد در شما يك نوع تكبر و بزرگ منشى مى نگرم، فرمود: بلكه در من عزت هست (و تو عزت مرا با تكبر اشتباه گرفته اى) و قرآن مى فرمايد: «ولله العزه ولرسوله وللمومنين؛ عزت از آن خدا و رسول خدا و مومنان است.» [18]
نيز روايت شده: يكى از كنيزان آن حضرت، شاخه گلى به امام حسن(ع) اهدا كرد. حضرت، كنيز را آزاد نمود. يكى از حاضران به امام عرض كرد: به راستى به خاطر يك شاخه گل بى ارزش، كنيز را آزاد كردى؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «قرآن ما را چنين تربيت كرده، آن جا كه مى فرمايد: «واذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها او ردوها؛ هنگامى كه كسى به شما تحيت گويد پاسخ او را به طور بهتر يا همان گونه بدهيد.» لذا پاسخ بهتر همان آزاد كردن او است. [19]
روزى آن بزرگوار به سوى مسجد مى رفت و زيباترين لباس هايش را پوشيده بود. شخصى خطاب به او گفت: اى پسر رسول خدا چرا زيباترين لباس خود را در نماز مى پوشى؟ در جواب فرمود: خداوند زيبا است و زيبايى ها را دوست دارد و در قرآن (آيه 31 اعراف) مى فرمايد: «خذوا زينتكم عند كل مسجد؛ زينت و زيبايى خود را هنگام رفتن به مسجد برگيريد.» [20]
6. امام حسين(ع) بعد از ظهر تاسوعا، برادرش حضرت عباس(ع) را در كربلا نزد دشمن فرستاد تا به آنها چنين پيام دهد: «امشب را به ما مهلت دهيد، زيرا: هو يعلم انى احب الصلاه له وتلاوه كتابه؛ خداوند مى داند و گواه است كه من نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم. امشب را به خاطر انجام نماز و تلاوت قرآن به ما مهلت دهيد. » [21]
آن حضرت در روز عاشورا، اين آيه قرآن را مى خواند: «فمنهم من قضى نحبه؛ در ميان مومنان مردانى هستند به سر عهد خود صادقانه ايستادند، بعضى پيمان خود را به آخر بردند، و بعضى در انتظار آنند...» [22]
7. در سيره امامان ديگر نيز با كمال وضوح ديده مى شود كه همواره به قرآن دل بسته و با آن در فكر و عمل، انس مخصوصى داشتند، مثلا در مورد امام سجاد(ع) روايت شده: هنگامى كه در نماز سوره حمد را قرائت مى كرد به آيه «مالك يوم الدين» كه مى رسيد آن قدر اين آيه را با خضوع ويژه اى تكرار مى كرد كه نزديك بود جانش به لب برسد و آن چنان قرآن را با صداى شيوا و دلنشين مى خواند، كه وقتى سقاها در كنار خانه اش عبور مى كردند، همان جا توقف مى كردند تا صداى دلنشينش را بشنوند. [23]
امام صادق(ع) نيز با حالت ملكوتى خاصى آيات قرآن را در نماز تلاوت مى كرد، به طورى كه از حال عادى خارج مى شد. روزى يكى از حاضران از او پرسيد: اين چه حالى بود كه به شما دست داد؟ فرمود: «پيوسته آيات قرآن را تكرار كردم تا اين كه به حالتى رسيدم كه گويى آن آيات را به طور مستقيم از زبان نازل كننده اش شنيده ام.» [24]
از انس و الفت حضرت رضا(ع) با قرآن اين كه هر سه روز يك بار تمام قرآن را تلاوت مى كرده و مى فرمود: «اگر خواسته باشم كه در كمتر از سه روز قرآن را ختم كنم مى توانم، ولى هرگز هيچ آيه اى را نخوانده ام، مگر اين كه در معناى آن انديشيدم و درباره اين كه آيه در چه موضوع و در چه وقت نازل شده فكر كردم، از اين رو هر سه روز قرآن را مى خوانم، وگرنه كمتر از سه روز، همه آن را تلاوت مى كردم.» [25]
8. در سيره امام هادى(ع) آمده: يك نفر مسيحى با زنى مسلمان زنا كرد. او را نزد متوكل عباسى (دهمين خليفه عباسى) آوردند.
متوكل خواست حد اسلامى را (كه اعدام بود) بر او جارى كند، ولى او هماندم مسلمان شد، يحيى بن اكثم قاضى القضاه وقت گفت:او با مسلمان شدنش، شرك و گناهش را نابود كرد، بعضى از علما گفتند: بايد سه حد بر او جارى گردد، بعضى سخن ديگر گفتند. متوكل دستور داد در ضمن نامه اى اين مسئله را از امام هادى(ع) بپرسند، نامه اى نوشتند وقتى كه نامه به دست امام رسيد، امام در پاسخ نوشت: «بايد آن قدر به او شلاق بزنند تا در زير شلاق بميرد.»
وقتى جواب امام به متوكل رسيد، و او آن را براى علما خواند، علما منكر شدند و از متوكل خواستند تا در ضمن نامه اى علت آن را از امام هادى(ع) بخواهد. متوكل در نامه اى علت چنين حكمى را از امام خواست، امام هادى(ع) در پاسخ نوشت: در قرآن مى خوانيم: «فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده وكفرنا بما كنا به مشركين فلم يك ينفعهم ايمانهم لما راوا باسنا...؛ هنگامى كه آنها (فرعونيان و...) عذاب شديد ما را ديدند، گفتند هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آورده و به معبودهايى كه همتاى او مى شمرديم كافر شديم، اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند، ايمانشان براى آنها سودى نداشت...» [26]
وقتى اين پاسخ از سوى امام هادى(ع) به متوكل رسيد، آن را پذيرفت و دستور داد آن نصرانى زناكار را آن قدر شلاق زدند كه جان سپرد. [27]
آرى! اين بود نمونه هايى از رابطه تنگاتنگ پيشوايان اسلام با قرآن كه به ما مى‏آموزد تا هرگز قرآن را مهجور قرار ندهيم، تا مبادا در روز قيامت در پيشگاه قرآن روسياه شده و از شفاعتش محروم گرديم.

1 1 38017006857880830705