چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم
چهها كه مي بينم و باور ندارم
چهها، چهها، چهها، كه ميبينم و باور ندارم
مويه
حذر نجويم از هر چه مرا برسر آيد
گو در آيد، در آيد
كه بگذر ندارد و من هم كه بگذر ندارم
برگشت به فرود
اگرچه باور ندارم كه ياور ندارم
چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم
مخالف
سپيده سر زد و من خوابم نبرده باز
نه خوابم كه سير ستاره و مهتابم نبرده باز
چه آرزوها كه داشتيم و دگر نداريم
خبر نداريم
خوشا كزين بستر ديگر ، سر بر نداريم
برگشت
در اين غم ، چون شمع ماتم
عجب كه از گريه آبم نبرده باز
چهها چهها چهها كه مي بينم و باور ندارم
چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)