صفحه 6 از 7 نخستنخست ... 234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 65

موضوع: افسوس...

  1. #51
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم
    چه‌ها كه مي بينم و باور ندارم
    چه‌ها، ‌چه‌ها، چه‌ها، كه مي‌بينم و باور ندارم

    مويه
    حذر نجويم از هر چه مرا برسر آيد
    گو در آيد، در آيد
    كه بگذر ندارد و من هم كه بگذر ندارم

    برگشت به فرود
    اگرچه باور ندارم كه ياور ندارم
    چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم

    مخالف
    سپيده سر زد و من خوابم نبرده باز
    نه خوابم كه سير ستاره و مهتابم نبرده باز
    چه آرزوها كه داشتيم و دگر نداريم
    خبر نداريم
    خوشا كزين بستر ديگر ، سر بر نداريم

    برگشت
    در اين غم ، چون شمع ماتم
    عجب كه از گريه آبم نبرده باز
    چه‌ها چه‌ها چه‌ها كه مي بينم و باور ندارم
    چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #52
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    رسم زندگی این است
    یک روز کسی را دوست داری
    و روز بعد تنهایی
    به همین سادگی!
    او رفته است و همه چیز تمام شده است

    مثل یک مهمانی که به آخر می رسد
    و تو به حال خود رها می شوی
    چرا غمگینی؟ این رسم زندگیست
    تو نمیتوانی آن را تغییر دهی
    پس تنها آواز بخوان!
    این تنها کاریست که از دست تو برمی آید،

    آوازی بخوان!



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #53
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    همیشه
    اولین ها
    سرشار از هیجان و شورند
    و آخرین ها
    نمایه
    باورها
    و تجربه های روشن لبریز نور .
    و همیشه
    همیشگی ها
    دست نیافتنی اند
    و دور .
    تو
    همیشگی ترین اولین و آخرینی .....



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #54
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    پيش از آن که در اشک غرقه‌شوم چيزي بگوي،


    هرچه باشد


    خامُش منشين
    خدا را

    پيش از آن که در اشک غرقه‌شوم


    از عشق


    چيزي بگوي



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #55
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    این جاده ها که به تو نمی رسد می دانم

    بیهوده است این همه سال چشم گذاشتن شاید که بیایی

    که خبری از بنفشه بهار بیاوری

    از شکوفه سپید ماه

    این جاده ها که به تو نمی رسد می دانم

    این کوره راها

    این روزها

    این سالها

    هیچ کدام به تو ختم نمی شود


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #56
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    فکرو زکرم تو بودی او روزا یادته

    اون دل کوچیکه من جلوی پات بود یادته

    رفتیو با رفتنت پا گزاشتی رو دلم

    سرم داره گیج میره تو کجایی عشقه من

    وقتی میخواستی بری گفتی بهم غصه نخور

    دلو سپردم من به تو غصه نخور

    گفتم بهت زود بیا دل من تنگه برات

    تو نرفتیو میگی آخه عزیز دلت میاد

    میگفتی من برمیگردم خیلی زود

    دلو جونم همشون فدای یه تاره موت

    ولی رفتیو خیلی وقته نامه ندادی تو برام

    آخه پس چی شد بگو تو جواب نامه هام

    یه نامه همش دادی همون شده آب غذام

    نمیدونی یه غمیه بهم میگه باهات میام

    من غمو می خوام چکار آخه تو بهم بگو

    فقط نگو دوست ندارم جونه من اینو نگو

    آخه عاشقت بودم دیوانه وار باور بکن

    دل من تنگه به راحت تو منو یاریم بکن

    شبا یه غمی میاد تویه سینم باهام حرف میزنه

    می خواد نا امید کنه از نا امیدی دم میزنه

    شایدم دیگه نیای این جوری که بوش میاد

    فکر کنم وقتی بیای ببینی جنازم رو دوش میاد

    اون موقع بگو ببینم دلت برام تنگ میشه ؟

    این زمین و آب گل برای تو چه رنگ میشه؟

    خلاصه کشتی مارو با این ادائو اشوه هات

    دل من تنگه برات* تنگه برات* تنگه برات

    وای الان صبح میشه هو هنوز که من نخوابیدم

    یه روز دیگم تموم شدش ولی من نفهمیدم

    دفتر شعرم دیگه پر شده کجایی تو می خوام برم

    دیگه کاری ندارم اینجا روی زمین دارم میرم

    تو نبودیو غمت عشقه تو کشت مارو

    زیر خاک دفنمو خاک خورد مارو



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #57
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    روی هر چی دست گذاشتم یکی زود تر اونو برده

    روی رنوشتم انگار مهر این حادثه خرده

    همیشه بهم می گفتم تو دوباره دیر رسیدی

    دوباره شکست و تاخیر با یه دنیا ناامیدی

    گلی رو که من می خواستم یکی قبلا چیده بودش

    قبل من یکی به مقصد همیشه رسیده بودش

    نیمکت رو به بلوطا شد مال یه کس دیگه

    آخه دیر رسیده بودم اینو یه پرنده میگه

    قبل من یکی طلسم قلعه دورو شکسته

    حالا رفته توی قلعه خوش و بی قصه نشسته

    همیشه دیر می رسیدم حتی موقع قرارم

    حالا هم واسه همینه که تو دنیا تو رو دارم

    تو رو هرگز نمی دیدم اگه زود رسیده بودم

    اگه اون گل و به موقع از تو صحرا چیده بودم



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #58
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    این روزها می گذرند
    احساس می کنم که کسی در باد فریاد می زند
    احساس می کنم که مرا
    از عمق جاده های مه الود
    یک اشنای دور صدا می زند...
    آهنگ صدای او
    مثل عبور نور
    مثل عبور نوروز
    و مثل امدن روز است...
    روزی که این قطار قدیمی
    در بستر موازی تکرار
    لحظه ای بی بهانه توقف کند
    تا چشم های خسته ی خواب الود
    از پشت پنجره
    تصویر ابرها را در اب
    و طرح واژگونه جنگل را در اب بنگرند



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #59
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    عذاب رفتن تو هیچوقت نشد باورم
    به آخرش رسیدن نفسمو می شمرم


    یادت میاد قدیما دیونه بازیهامو
    کجایی تا ببینی گوشه نشستنامو

    اون دلی که واسه تو میزد به آب و آتیش
    بازی شده تو دستات رفتی و شکستیش

    بیا ببین چه ساده توی خودم شکستم
    رفتی و جا گذاشتی یه عکس کهنه رو دستم

    این دل ساده رو باش میگه میای تو بازم
    طفلی مثل قدیما دوست داره هنوزم

    برنمیگردی پیشم اومدنت دروغه
    برام خبر آوردن سرت خیلی شلوغه

    دل کسی رو نشکن نزار سیاه شه دنیات
    حرفی دیگه ندارم گلم خدا نگهدار



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #60
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض



    بس کن ای دل نابسامانی بس است
    کافرم دیگر مسلمانی بس است

    در میان خلق سر در گم شدم

    عاقبت آلوده ی مردم شدم

    بعد از این با بی کسی خو می کنم

    هر چه در دل داشتم رو می کنم

    نیستم از مردم خنجر به دست

    بت پرستم بت پرستم بت پرست

    بت پرستم بت پرستی کار ماست

    چشم مستی تحفه ی بازار ماست

    درد می بارد چو لب تر می کنم

    طالعم شوم است باور می کنم

    من که با دریا تلاطم کرده ام

    راه دریا را چرا گم کرده ام؟

    قفل غم بر درب سلولم مزن

    من خودم خوش باورم گولم مزن

    من نمی گویم که خاموشم مکن

    من نمی گویم فراموشم مکن

    من نمی گویم که با من یار باش

    من نمی گویم مرا غمخوار باش

    من نمی گویم،دگر گفتن بس است

    گفتن اما هیچ،نشنفتن بس است

    روزگارت باد شیرین،شاد باش

    دست کم یکشب تو هم فرهاد باش

    آه در شهر شما یاری نبود

    قصه هایم را خریداری نبود

    وای رسم شهرتان بیداد بود

    شهرتان ازخون ما آباد بود

    از در و دیوارتان خون می چکد

    خون من فرهاد،مجنون می چکد

    خسته ام از قصه های شومتان

    خسته از همدردی مسمومتان

    اینهمه خنجر،دل کس خون نشد

    این همه لیلی،کسی مجنون نشد

    آسمان خالی شد از فریادتان

    بسیتون در حیرت فرهادتان

    کوه کندن گر نباشد پیشه ام

    بویی از فرهاد دارد تیشه ام

    عشق از من دور و پایم لنگ بود

    قیمتش بسیار و دستم تنگ بود

    گر نرفتم هر دو پایه خسته بود

    تیشه گر افتاد دستم بسته بود

    هیچ کس دست مرا وا کرد؟نه!

    فکر دست تنگ ما را کرد؟نه!

    هیچ کس اندوه ما را دید؟نه!

    هیچ کس از حال ما پرسید؟نه!

    هیچ کس اشکی برای ما نریخت

    هر که با ما بود از ما می گریخت

    چند روزی هست حالم دیدنیست

    حال من از این و آن پرسیدنیست

    گاه بر روی زمین زُل می زنم

    گاه بر حافظ تفاُل می زنم

    حافظ دیوانه فالم را گرفت

    یک غزل آمد که حالم را گرفت

    "ما ز یاران چشم یاری داشتیم

    خود غلط بود آنچه می پنداشتیم"



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 6 از 7 نخستنخست ... 234567 آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/