نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12

موضوع: :``•. این شعر از کیه ..بقیه اش چیه؟ .•``:

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    انجمن گوناگون
    تاریخ عضویت
    Aug 2010
    محل سکونت
    توی خاطراتش
    نوشته ها
    168
    تشکر تشکر کرده 
    109
    تشکر تشکر شده 
    467
    تشکر شده در
    143 پست
    قدرت امتیاز دهی
    46
    Array

    پیش فرض

    در دامن اين مخوف جنگل
    و اين قله كه سر به چرخ سوده است
    اينجاست كه مادر من زار
    گهواره ي من نهاده بوده است
    اينجاست ظهور طالع نحس
    كامد طفلي زبون به دنيا
    بيهوده بپروريد مادر
    عشق آمد و در وي آشيان ساخت

    بيچاره شد او ز پاي تا سر
    دل داد ندا بدو كه : برخيز
    اينجاست كه من به ره فتادم
    بودم با بره ها همآغوش
    ابر و گل و كوه پيش چشمم
    آوازه ي زنگ گله در گوش
    با ناله ي آبها هماهنگ
    اينجا همه جاست خانه ي من
    جاي دل پر فسانه ي من
    اين شوم و زبون دلم كه گم كرد
    از شوميش آشيانه ي من
    اينجاست نشان بچگي ها
    هيچم نرود ز ياد كانجا
    پيره زنگي رفيق خانه
    مي گفت براي من همه شب
    نقلي به پسند بچگانه
    تا ديده ي من به خواب مي رفت
    خيزيد مي از ميانه ي خواب
    هر روز سپيده دم بدانگاه
    كه گله ي گوسفند ما بود
    جنبيده ز جا فتاده بر راه
    بزغاله ز پيش و بره از پي
    من سر ز دواج كرده بيرون
    دو ديده برابر روي صحرا
    كه توده شد چو پيكر كوه
    حلقه زده همچو موج دريا
    از پيش رمه بلند مي شد
    دو گوش به بانگ ناي چوپان
    و آن زنگ بز بزرگ گله
    آواز پرندگان كوچك
    و آن خوب خروسك محله
    كز لانه برون همه پريدند
    وز معركه ي چنين هياهو
    من خرم و خوش ز جاي جسته
    فارغ زدي و ز رنج فردا
    از كشمكش زمانه رسته
    لب پر ز تبسم رضايت
    دل پر ز خيال وقت بازي
    ناگاه شنيدمي صدايي
    اين نعره ي بچه هاي ده بود
    هاي هاي رفيق جان كجايي
    ما منتظريم از پس در
    من هيچ نخورده ، كف زننده
    بر سر نه كله نه كفش بر پاي
    يكتاي به پر سفيد جامه
    زنگوله به دست جسته از جاي
    از خانه به كوه مي دويديم
    مادر مي گفت : بچه آرام
    مي كرد پدر به من تبسم
    من زلف فشانده شعر خوانان
    در دامن ابر مي شدم گم
    دنيا چو ستاره مي درخشيد
    اينجاست كه عشق آمد و ساخت
    از حلقه ي بچه ها مرا دور
    خنده بگريخت از لب من
    دل ماند ز انبساط مهجور
    ديده به فراق ، قطره ها ريخت
    اي عشق ،‌اميد ، آرزوها
    خسته نشويد در دل من
    تا چند به آشيانه ماندن
    ديديد چه ها ز حاصل من
    كه ترك مرا دگر نگوييد ؟
    اي دور نشاط بچگي ها
    برقي كه به سرعتي سرآ’ي
    اي طالع نحس من مگر تو
    مرگي كه به ناگهان درآيي
    ايام گذشته ام كجايي ؟
    باز آي كه از نخست گرديد
    تقدير تو بر سرم نوشته
    بوسم رخ روز و گيسوي شب
    كز جنس تواند اي گذشته
    هر لحظه ز زلف تو است تاري
    از عمر هر آنچه بود با من
    نزد تو به رايگان سپردم
    اي نادره يادگار عشقا
    مردم ز بر تو دل نبردم
    تا باغم خود ترا سرشتم
    باز آي چنان مرا بيفشار
    تا خواب ز ديده ام ربايي
    اميد دهي به روزگاري
    كز تو نبود مرا جدايي
    بازآ كه غم است طالب غم


    نیما یوشیج

    pichaknet 38


    نه لب گشایدم از گل، نه دل کشد به نبید
    چه بی نشاط بهاری که بی رخ تو رسید
    ...

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  2. 5 کاربر مقابل از poliyananilo عزیز به خاطر این پست مفید تشکر کرده اند.


برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/