امشب ...
دلم حرف حرف كلامت را بي قراري ميكند
مهربان
خطاب كردنت را ...
مهر دلت را ...
سنگيني نگاه عاشقانه ات ...
تو را دلتنگم ...
دلم هواي دلت را كرده ...
و من امشب يكبار ديگر
هزار و يك سئوال بي جواب مانده ي دلم را
بي تو مرور ميكنم ...
امشب ...
دلم حرف حرف كلامت را بي قراري ميكند
مهربان
خطاب كردنت را ...
مهر دلت را ...
سنگيني نگاه عاشقانه ات ...
تو را دلتنگم ...
دلم هواي دلت را كرده ...
و من امشب يكبار ديگر
هزار و يك سئوال بي جواب مانده ي دلم را
بي تو مرور ميكنم ...
نه از خاکم
نه از بادم
نه دربندم
نه آزادم
نه آن لیلی ترین مجنون
نه شیرینم نه فرهادم
فقط مثل تو غمگینم
فقط مثل تو دلتنگم
اگر آبی تر از آبم
اگر همزاد مهتابم
بدون تو چه بیرنگم
بدون تو چه بیتابم
دیگر زمان ، زمانه ی « مجنون » نیست
« فرهاد » در بیستون مراد نمی جوید ؛
زیرا بر آستانه ی « خسرو »،
بی تیشه ای به دست کنون سر سپرده است .
در تلخی و تداوم و تکرار لحظه ها ،
آن شور عشق
ـــ عشق به « شیرین » را،
از یاد برده است .
با یه بغل مریم ناز دارم میام به دیدنت
این غصه سهم من نبود دلگیرم از بریدنت
دلگیرم از تو که منو تنها گذاشتی با همه
حس میکنم بدون تو غصه دارم یه عالمه
دیشب به خوابم اومدی از غصه غمگینتر شدم
گفتی بیا به دیدنم از بغض تو پرپرشدم
گفتم قرارمون نبود آروم و بیصدا بشی
بری تو دست سرد خاک اینجور ازم جدا بشی
با این دو تا چشم ترم زل میزنم توی چشات
پلکاتو آسوده ببند لالایی میخونم برات
تو که محراب نگات قبله راز منه
اون دوتا چشم سیات زندگی ساز منه
میدونم که داغ تو روی دلم نمیمونه
اون خدای مهربون مارو بهم میرسونه
توی لحظه های غم تنها تو با من میمونی
من تو رو قد خدا میخوام خودت نمیدونی
بروی قاب عکست غبار غم نشسته
همینه که بغض من بخاطرت شکسته
دیدن روی ماهت این آرزو محاله
تورو دوباره دیدن برای من خیاله
حالا منو لحظه هام به انتظار میشینیم
تافصل پرواز من همدیگه رو ببینیم
هنوز هوای خونه بوی صفاتو داره
گلای یاس باغچه عطرتو کم میاره
توخلوت شبونه برات دعا میکنم
برای دیدن تو خداخدا میکنم
ستاره های خاموش
چجور شدم فراموش
آخه چطور بخندم
با این دل سیاهپوش
یه دفتر خط خطی
پرازشعرای غمگین
میمونه یادگارم
ازروزگارننگین
دلم پراز گلایست
ازین شب بی نفس
طاقت من تمومه
خسته ام ازاین قفس
حتی واسه یه لحظه
نمیره از سر من
نگاه مهربونت
ای گل پرپر من
حالا که بیتو تنهام
همه بهم میخندن
هرجا که پا میزارم
راه منو میبندن
توبودی تکیه گاهم
تولحظه های سختی
دیگه چیزی نمونده
از این همه خوشبختی
منوببین که بیتو
بال و پرم شکسته
چیزی ازم نمونده
ازین وجودخسته
یعنی میشه یه روزی
بازم توروببینم
ازتوی باغ قلبت
دوباره گل بچینم
طناب سرنوشت من
به پای توگره نخورد
قلب تورا دست خدا
به عشق دیگری سپرد
مامثل خورشیدیمو
قسمت نمیشیم خوب من
طلوع روشن نگات
فقط میشه غروب من
تو فکر و ذکر منی ولی ازم دوری
دلت نخواسته منو نگو که که مجبوری
کنم هر شب دعایی که زدلم بیرون رود مهرت
ولی
آهسته میگویم
الهی بی اثر باشد
چون تنها انگیزه زندگیمی
هی همه میگن بهونه
یه بهونه واسه موندن
یه بهونه واسه بودن
یه بهونه واسه خوندن
آره تو بهونه هستی
یه بهونه واسه شعرام
یه بهونه قشنگی
واسه گریه هامو اشکام
توهمونی یه بهونه
واسه شعرعاشقونم
واسه گریه شبونه
واسه اشک بی بهونه
آخ که ای بهونه من
دل من هواتو کرده
اخ کجایی که ببینی
دل من لبریز درده
ای بهونه قشنگم
دل من بیتو میمیره
توکجایی که ببینی
ای شبا دلم میگیره
آخ کجایی که ببینی
بدجوری گریم میگیره
اشک من لبریز درده
دل من خیلی اسیره
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)