پای من خسته ازین رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل به هرکس که سپردم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود
صخره ویران نشد از از باران
گریه هم عقده ما را نگشود
آخر قصه من مثل همه
گم شدن در نفس باد نبود
شب من پنجره ای بیفریاد
روز من قصه تنهایی ها
پای من خسته ازین رفتن بود
قصه ام قصه دل کندن بود
دل به هرکس که سپردم دیدم
راهش افسوس جدا از من بود
صخره ویران نشد از از باران
گریه هم عقده ما را نگشود
آخر قصه من مثل همه
گم شدن در نفس باد نبود
شب من پنجره ای بیفریاد
روز من قصه تنهایی ها
توی خواب وتوی رویام رو دلم تو پاگذاشتی
اینجاتوبیداری اما دلمو تنها گذاشتی
اومدی با اسب بالدار توشبای بی ستاره
اما پس چرا نگفتی که دلت دوسم نداره
اومدم قدم گذاشتی تو به آرومی دنیام
به همون لطافتی که گم شدی توخواب و رویام
اومدی وقتیکه شب بود تو به آرومی کنارم
ولی افسوس وقتی صبح شد من دیدم تو رو ندارم
اومدی مثل پرنده روی بوم من نشستی
دل من قفس نبود که پس چرااونو شکستی؟
اومدی شدی کسیکه تا همیشه بهترینه
ولی افسوس که نموندی آخرقصه همینه
بیتو چون شبهای دگر
امشب آرامی ندارم
درسکوت کوچه تو
نیمه شب رهسپارم
آنزمان این کوچه هرشب
کوچه میعاد مابود
برلب ماتا سحرگه
قصه فردای مابود
این زمان افکنده برما
سایه دیوار جدایی
ای خدا آخرکجا رفت
روزگار آشنایی
ای کویر سینه من
بوته های آتشت کو؟
در شب سر جدایی
شعله های سرکشت کو؟
ماهمه غریبیم امشب توی جاده های غربت
همسفربمون همیشه واسه لحظه های هجرت
خوب من قسمت همین بود زندگی بدرقمون کرد
روزگار روشونه هامون خستگی روسایبون کرد
ماهمه از دار دنیا چندتا قلب شکسته داریم
دوتا چشم بی بهونه یه دل شکسته داریم
دفتر زندگی نا همه برگاش خشک و زرده
یعنی پاییز دوباره فصلی که بی گل وبرگه
پنجره های انتظار واشده اند روی بهار
صدای پای آشنات پیچیده توی هر دیار
وقتی تو بایه قاصدک مژده دادی میای پیشم
بخاطر اومدنت غرق شوروشادی میشم
اومدن و رسیدنت برای من رویاییه
وقتی تونیستی قلب من پرازبوی تنهاییه
وقتی تو نیستی پیش من زندگی معنا نداره
کتاب زندگی من یه خط خوانا نداره
به من بگوبهار که شد توهم میای کنارمن
که باتوپایان بگیره شب سیاه و تارمن
من میدونم بابودنت طلوع صبح دیدنیه
حتی ستاره های شب بادست تو چیدنیه
امااگه بازم نیای بهارمن پاییزیه
باتو هوای انتظار هوای دل انگیزیه
بهارداره تموم میشه عهدوشکستن نارواست
حالا دیگه خوب میدونم اومدنت دست خداست
بعدتومن ماندمو این روزپار کاغذی
بازهم گل کرده ام دراین بهار کاغذی
بیتو وحشت ازغریبی اضطرابم میدهد
زخمهای کهنه بعدازتو عذابم میدهد
بیتو میپرسم دراندوه خزانی پرزدرد
باتوهستم ای بهار آرزو بازگرد
تادوباره جان بگیرم درمجال یک نگاه
دردهایم را بشویم در زلال یک نگاه
حرف از پس کوچه های یاس میخواهد دلم
شعری از گلواژه احساس میخواهد دلم
نری تو از کنارم پاییز میشه بهارم
ببین تو التماس نگاه بیقرارم
خداکنه بمونی با من تو آسمونی
نشه بگی نمیخوای کنارمن بمونی
ذره ذره شکستم بپای تو نشستم
برای باور عشق تو قبله گاه نشستم
قطره قطره چکیدم به انتها رسیدم
توسرزمین قلبت من بخدارسیدم
میسوزه هر چی ساختم حتی دلی که باختم
قصرقشنگ عشقی که واسه تو میساختم
ببین دوتا نگاهم میگن که بیگناهم
نری که تا قیامت همیشه چشم براهم
مگه ندیدی عاشقم چرا تو بیوفا شدی
تنها بودم تواین دیار چراازم جداشدی
توقایق خیال من تنها توباغبون بودی
برای دل خستگیهام تنهاتو سایبون بودی
روزوشبم بیادتو به عشق تو زنده بودم
توفکردیگری بودی توی چشات خونده بودم
من که تموم زندگیم فقط نگاهی ازتو بود
گریه هرشبم که جزبارون عشق تو نبود
رفتی و بارفتن تو غریب وبیصدا شدم
همخونه تاریکیها عاشق گریه ها شدم
باید از جوشش سبز عاطفه
تا حضور بیصدای حادثه
میون اینهمه درگیری وباد
بگم از هرچی گذشته خوب و شاد
باید از رنگ نجیب یاسمن
تاهوای موندگار شب من
ازتو و هرچی که رفته بخونم
پای فرصتهای رفته بمونم
باید از خاطره های بیکسی
تاخیال غنچه های اطلسی
به شب عاشقی مون سربزنم
به همه بگم که عاشقت منم
گاهی وقتا که غریبم
توحصارشب اسیرم
سرروشونه های بارون
میزارم که جون بگیرم
توستاره شبامی
وقتی آسمون سیاها
چشمای خسته وخیسم
منتظرخیر براهه
اگه دیگه برنگردی
منوباشبا بزاری
اگه این سکوت تلخو
توبزاری یادگاری
بری از دیار غربت
نکنی تو هیچ یادم
کیه وقت تنهاییها
برسه به آه و دردم
من دلشکسته بیتو
میون حصارغربت
بیا عشق پاکمونو
بکنیم با قلبا قسمت
همسفرسفر چه سخته
وقتیکه تویی بهونم
توکجایی که تورومن
روی چشمام بنشونم
اگه تاریکوسیاهم
تویی روشنی راهم
تونرو که این سیاهی
میکنه بیتو تباهم
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)