میشه تو تنگ غروب خیره شد به پنجره
میشه با مهتاب شب دل سپرد به منظره

گل وپرپرمیشه کرد سربی حوصلگی
یا سفر کرد به خیال روی بال سادگی
میشه بایه برگ سبز رنگ جنگل و شناخت
اما جزتو نمیشه حرف تازه ای شنید
نمیشه در چشم من نقشی جز عشق تودید
همه جا تو بامنی مثل پیرهنی به تن
حتی باور ندارم دیگه نیستی مال من
میشه باخوابی عمیق تن به خاموشی سپرد
غزل چشم تورا میشه تا افسانه دید
میشه دریا رو شنید ازتن سرد صدف
میشه بارونو شناخت روتن خیس علف
قلب من تو دست تومثل پروانه تو مشت
پنجه ها یعشق تو چقد آسون من کشت