نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست
بشنو از دل ، دل حریم کبریاست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود
دل بسوزد خانه ی دلبر شود
نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست
بشنو از دل ، دل حریم کبریاست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود
دل بسوزد خانه ی دلبر شود
از کجاا آغاز کنم ؟بيان عشقي که گويای يک عشق و عظمت آن باشد .قصه ي عشقي را که از دريا کهنسالتر و از اقيانوس ژرف تر و از آسمان زيباتر.
از کجاا بنويسم ؟
داستان شيرين دوستی اي را که مالامال صداقت است و اکنون به سپيدی اشک،اشکی چون شمع ،شمعی چو نور، نوری چون ماه ، ماهی چون تو است.
توی این دنیا عزیزم تو ستاره ی منی
تو همه وجود من تو دلیل بودنی
واسه داشتن دستات من که از همه بریدم
ولی باز با این همه مهر مهری از تو من ندیدم
دستای تو نور راهم توی این دنیای تاریک
بدون تو زندگی هم میکشه به راه باریک
نمی تونم عزیز من تو رو از یاد ببرم
بدون که بدون تو تو آسمون نمی پرم
من که تورو دوست دارم دیگه نکن دست به سرم
بدون که بدون تو شکسته این بال و پرم
شادي هاي من ديگه غم شده
خنده رو لباي من گم شده
توي تنهاييام همش گريه مي کنم
از غصه ي دوريت کمرم خم شده
کنار آشیانه تو آشیانه می کنم، فضای آشیانه را پر از ترانه می کنم، کسی سوال می کند : به خاطر چه زنده ام ؟ و من برای زندگی، تو را بهانه می کنم . .
عاشقی بودم به درگاهت عزیز، کفتری بودم به بامت ای عزیز، تو پر و بالم شکستی ای عزیز، بنده ی خود ساختیم آری عزیز، حال می خوانی به ساز قمریان، بی وفایی را چرا ؟ گوییم خواهی کنی من را جدا ! این چه رسم آشنایی است، دست دادی و سلامی، چرا خوانی جدایی، چرا خوانی جدایی !
هیچ کس تنهایی ام را حس نکرد، لحظه ی ویرانی ام را حس نکرد، در تمام لحظه های زندگی، هیچ کس دست حیرانی ام را حس نکرد، سرنوشت دردناکم را هیچ دستی امضا نکرد، آنکه سامان غزل هایم از اوست، بی سر و سامانی ام را حس نکرد .
اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست اگر کلمه دوستت دارم راضي کننده و تسکين دهنده قلب هاست اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست پس با تمام وجود فرياد ميزنم دوستت دارم
وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ...به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد
به کی دلت رو میسپاری ؟، به اونکه با تو بد کرده
همونی که تــــو تنهاییت به تو دستاشو سد کرده
بی چی خودت رو میبازی ، به عشقی که هوس بوده
به اونکه پیش تو بودن ، واسه یک لحظه بس بوده
بمون با من که بعد از تو به دنیا دل نمیبازم
با احساسی که من دارم واست دنیاتو می سازم
من اینجا روبروی تو ، تو فکر اولین عشقت
هنوز درگیر این احساس ، پر از گریه شده چشمت
تو رو تنها رها کرد و شدم من ناجی دستات
حالا که اومده میگی ، باید جدا شه دستم از دستات
این انصافه که من از تو باید رد شم به آسونی
دارم میمیرم از غصه ، چه جوری اینقدر آرومی
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)