خواستم همسفر قلبم باشی نه یک رهگذر بی وفا!
پیش خود می گفتم تویی نیمه گمشده من،
اما بعد فهمیدم که هم تو را گم کرده ام
هم نیمه ی دیگر خودم
خواستم خزان زندگی ام را بهاری کنی ،
بهار نیامد و همیشه زندگی ام رنگ پریشانی داشت
به ظاهر قلبت عاشق بود و مهربان ، اما انگار درون
حال و هوای پشیمانی داشت خواستم همیشگی باشی ، اما دل
کندی از من خسته و تنها! بدجور شکستی قلبم را
، من که به هوای قلب با وفایت آمده بودم ،
بدجور گرفتی حالم را اگر باشی یا نباشی فرقی
ندارد برایم ، حالا که نیستی ، میبینم چقدر فرق دارد
بود و نبودت روزهای با تو بودن گذشت و رفت ،
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)