عشق یعنی در نگاهش سوختن
عشق یعنی در فراقش سوختی
عشق یعنی در تمنا سوختن
عشق یعنی در نگاهش سوختن
عشق یعنی در فراقش سوختی
عشق یعنی در تمنا سوختن
باز آن يار بي وفا
باز آن يار با جفا
رفته بي من اي خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها يا دل شدم
او با کي شد همنوا
او که با من ميدميد
او که از من مي شنيد
حال رفته بي من چرا
راز دل شد برملا
من بي او خوابم نبرد
او با کي شد هم قبا
باز من ديوانه شدم
مست با بيگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترين رسوا
خوش بودم وقتي که بود
مست بودم با دلبران
می خواهم عاشق بمانم .... بگذار عاشق بمانم !
این لحظات زیبای عاشقی را از من مگیر !
بگذار عاشق بمانم ٬این قلب عاشق را از من مگیر !
دستهای گرمت را از من جدا مکن !
بگذار دوستت داشته باشم ٬مرا در به در این دنیای بی محبت مکن !
می خواهم از عشق تو بمیرم ...
بگذار بمیرم ٬مرا پشیمان از این عاشق شدن مکن !
خیلی دوستت دارم !
این کلام مقدس را باور کن !
دل من عاشق تو هست ٬
مرا دلتنگ لحظه های .....مکن !
قلب من برای تو ٬این قلب بی طاقتم را زیر پاهایت له مکن !
این لحظات زیبای عاشقی را از من مگیر
امشب دلم ميخواهد
به کسي بگويم"" دوستت دارم.""
تو نهراس و آنکس باش.
بگذار با هر آنچه در توان دارم
همين امشب به تو ثابت کنم که دوستت دارم.
بگذار برايت نقش آن دلباخته اي را بازي کنم که
لحظه اي دور از محبوب خويش زندگي را نميتواند.
بگذار همچون معشوقي که براي وصال معشوقش
جان ميدهد برايت جان دهم.
بگذار همين امشب پيش پايت زانو بزنم
و تو را ستايش کنم.
بگذار در تاريکي به تو لبخند بزنم.
نگذار زمان از دستم برود
و تو را درنيابم.
ميخواهم بينديشي که همين امشب
غير از من کسي ديوانه تو نيست
هرچند که جاهلانه فکري باشد.
کمي بيشتر با من
و همين امشب بگذار خيال کنم
که جز تو کسي نيست.
همين يک امشب را بگذار نقش بازي کنم.
نقش حقيقت را.
همان که دور از تو بارها روبه روي آينه تمرين کرده ام.
اي آخرين !
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)