تو نیستی که ببینی، چگونه ، دور از تو

به روی هر چه درین خانه ست


غبار سربی اندوه، بال گسترده ست


تو نیستی که ببینی، دل رمیده ی من


به جزء تو ، یاد همه چیز را رها کرده ست.