امام هنگام رفتن اکبر(ع) به میدان روبه عمرسعد گفت: "تو را چه شده است؟ خدا نسلت را نابود کند و کارها را بر تو مبارک نگرداند و کسی را بر تو مسلط گرداند که بعد از من در بستر ذبحت کند،همانگونه که رحم مرا قطع کردی و خویشاوندیم با پیامبر(ص) را پاس نداشتی".
آنگاه زمزمه کرد:
"انَّ اللهَ اصطَفی ادَمَ و نوحا و آل ابراهیم و آل عِمران علی العالمین ذریه بعضها من بعض و اللهُ سمیع علیم".
علی اکبر(ع) با بدرقه پدر به میدان رفت و این رجز آغاز کرد: "من علی بن الحسین بن علی هستم. ما و خانواده خدایی ما به پیامبر سزاوارتریم. به خدا سوگند فرزند ناپاک دامن را بر ما حکومتی نیست. آیا نمی بینید که چگونه از پدرم حمایت و پاسداری می کنم؟"
در این هنگام یکی از جنگجویان به نام طارق با پسر و برادرش به نبرد آمد که هرسه کشته شدند. بکربن غانم به جنگ با علی اکبر(ع) آمد،حضرت چنان ضربتی زد که زره او پاره شد و با ضربه ای دیگر،او را به دو نیم کرد. پس از آن به سپاه حمله برد و120 نفر را از پای درآورد.
سپس با تنی زخمی به حضور پدر بازگشت و گفت: "یا ابی العطش قد قتلنی و ثقل الحدید اجهدنی: پدر جان تشنگی مرا می کشد و سنگینی سلاح مرا از پای در می آورد". امام زبان در کامش نهاد و انگشترین را در دهانش گذاشت و فرمود: "به جنگ دشمنانت بازگرد،کمی دیگر صبوری کن که پیش از غروب،جدت با جامی لبریز سیرابت خواهد کرد به گونه ای که دیگر هرگز تشنه نشوی".
علی اکبر(ع) نیز به میدان بازگشت و این رجز را آغاز کرد: "من علی ام که جز راست نمی گویم و نمی پویم. رهپوی قدم پیامبر پاک و پاک گسترهستم. با شمشیرم ضربات اعجاب انگیز می زنم،ضربات جوانی که هرگز از میدان نمی گریزد".
علی اکبر(ع) از راست به چپ می تاخت و شمشیر مرگبارش فرود می آورد. 80 تن در نبرد دوم او کشته شدند. او می جنگید و رجز می خواند: "جنگ حقایق را آشکار می سازد و جلوه های حقیقت پس از آن چهره می نمایاند. به پروردگار عرش سوگند که هرگز گروه شما را رها نخواهم کرد تا شمشیرها در تنهایتان یا در غلاف قرار گیرند".
در این هنگام تیر منتعذ بن مره بر گلویش نشست. حلقه محاصره تنگ تر شد و منتعذ در فرصتی دیگر ضربتی بر سر اکبر(ع) فرود آورد. علی اکبر دست در گردن اسب افکند.خون بر چشمان اسب نشست و اسب،علی را به میان دشمن برد.
هرکس به گونه ای ضربه زد که فقطعوه بسیوفهم اربا اربا. لحظه افتادن،پدر را صدا زد. امام خود را به کنارش رساند. اکبر(ع) چشم گشود و به امام گفت: "پدرجان خداحافظ! این قدم محمد مصطفی(ص) است،این نیز جدم علی مرتضی(ع) و جده ام خدیجه کبری(س) است و جده ام فاطمه زهرا(س) که همه مشتاق تواند و پیامبر(ص) می فرماید:
"هرچه زودتر نزد ما بیا". پدر جان این جدم پیامبر(ص) است که با کاسه لبریز خود مرا سیراب کرد که دیگر هرگز تشنه نخواهم شد. جدم می فرماید: "عجله کن،عجله کن که برای تو نیز جامی ذخیره شده که به زودی خواهی نوشید"." این را گفت و در آغوش پدر چشم فروبست.
امام حسین(ع) مهاجمان را از اطراف علی اکبر(ع) دور کرد.گونه بر گونه اش گذاشت،خون از محاسنش پاک کرد،لبانش را بوسید و مرثیه گونه سرود: "علی الدنیا بعدک العنا". سپس جوانان را ندا داد تا بدن علی اکبر(ع) را به خیمه بیاورند. امام در این لحظه فرمود: "سخاوت وی چون سخاوت پیامبران و خاندان پیامبر است".
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)