سرمه دان و حنجره


بخور دان ها را چه بر سر آمده است
که بوي گوشت سوخته ميايد ؟
و شاعران چه بر سپيدي کاغذ نوشته اند
که سرمه دان سراغ حنجره را مي گيرد ؟


اوباشان که پيشاني ماه را به سنگ زده بودند
هنوز تماشاي بتي را اصرار مي کنند
و به جست و جوي مژه اي
مرکب و کاغذ را انگار که سرمه اي به چشم ميکشند ...


اوباشان از درخت سوزان برگشته اند
هنگامي که شاعران خود سوزي را بر خط آبي دريا نوشته اند !

نامه اي فرو شده در تنگ حضور جاري عشق است
تا نهايت کف !

پروانه ي سپيد دليل روشن عشق است
و ابريشم دليل جاري آتش

سرمه دان مي خشکد !
حنجره مي ماند اما در قحط سال صداها