صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 82

موضوع: باران ...

  1. #11
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    يک مسافر تنها درحوالي جاده

    مثل پنجره : دلباز ، مثل سايه ها : ساده

    بي خيال از دنيا ، با تبسمي شيرين

    آمده پر از احساس ، دل به زندگي داده

    واي از اين باران! قصه گوي سال هاي بي حضور

    که با وسواسي شگرف حلقه هاي دلبستگي را خيس مي کنند

    آنقدر خيس تا لبريز شوند ناگهاني تر از امدنت ، مي روي ...

    بي بهانه من مي مانم و باران هاي بي اجازه

    قلب عاشقي که سپاس گذارت مي ماند تا ابد

    متشکرم که به من فهماندي که:

    چقدر مي توانم دوست بدارم و عاشق باشم ... بي توقع باور کن ، بي توقع !

    دارم به تو فکر مي کنم ، فقط فکر مي کنم

    اما تمام لحظه ها پر مي شود از سطرهاي عاشقي

    همراه خوب و ساکت من ، سلام

    موسيقي زنده ، ساده و بي کلام من

    دوست دارم

    -بدون توقع-

    به نام عشق

    باران گرفته مثل هميشه و ....



  2. #12
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    دیگر چتری برایم باقی نمانده

    آنقدر باران خورده ام که پوسیده ام

    آنقدر باران خورده ام که زیر پایم علف سبز شده

    و تو هنوز نیامده ای

    پوسیده ام و تا مرز شکستن راهی نمانده

    تنها چند قدم کافیست تا مرز شکستن مرا رد کنی

    آنقدر باران خورده ام

    که با خورشید غریبه شده ام

    آنقدر که می توانم با قطره ای آفتاب

    پلی رنگین بزنم از این سو به آن سو

    با وجود این

    هنوز سیراب نشده ام

    من تشنه یک قطره آفتابم


  3. #13
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    یک ابر گریه کردم من پا به پای باران

    هم با سکوت دریا هم با صدای باران

    وقتی که گفت خورشید:«من دوستت ندارم»

    قلبم مچاله می شد در دستهای باران

    با ماهیان زیبا خوابم گرفت آنجا

    با هم به خواب رفتیم با لای لای باران

    انگار می درخشید چیزی شبیه خورشید

    شاید ترانه می خواند از لا به لای باران

    تا آفتاب دیدم رنگین کمان کشیدم

    از ابتدای ساحل تا انتهای باران

    در امتداد یک سد شب شد نسیم آمد

    گفتم دوباره در خواب شعری برای باران

  4. #14
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    ديشب گذشت از كوچه ها يك مرد در باران
    خسته، شكسته، خسته …، يك شبگرد در باران

    بر صورت تب كرده اش خط مي كشيد آرام
    شلاق خون آلود سوزي سرد در باران

    او مي گذشت و روي خواب كوچه ها رقصيد
    روح غريبش ، مثل برگي زرد در باران

    گويا به دنبال قرار خيس سالي دور،
    يا جستجوي شانه اي همدرد در باران،

    - رنگين كمان شعله بر لب هاش و – پي در پي
    - نام عتيقي را صدا مي كرد در باران

    عريانِ عريان بود روح اش، زخميِ زخمي
    با خود ولي چتري نمي آورد در باران

    آهسته مي پرسند از هم كوچه ها، آن مرد
    امشب اگر آمد چه خواهد كرد در باران ؟!

    او رفت و مشق كودكان شهر بعد از اين
    پُر مي شود از قصه‌ي :
    آن
    مَرد
    در
    باران...

    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  5. #15
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    باران که می بارد تو می آیی .... باران گل باران نیلوفر
    باران مهر و ماه آئینه
    .............
    باران شعر و شبنم و شبدر


    باران که می بارد تو در راهی
    ......... از دشت شب تا باغ بیداری
    از عطر عشق و آشتی لبریز
    ..........
    با ابر و آب و آسمان جاری


    غم می گریزد غصه می سوزد
    ..... شب می گدازد سایه می میرد
    تا عطر آهنگ تو می رقصد
    ..........
    تا شعر باران تو می گیرد


    از لحظه های تشنه دیدار
    ...............
    تا روزهای با تو بارانی
    غم می کُشد ما را تو می بینی
    ....... دل می کِشد ما را و می دانی

    اهورا ایمان



    rain
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  6. #16
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    باران می بارد ارام
    گاه برابها گاه برسنگهای کبود
    مردم ، جانداران ، خاک، اب مینوشند
    سیراب همه میخندند
    تشنگی . . . تشنگی . . .
    وهیچیک به باران نمی اندیشند
    تشنگی دراندیشه هاست...


    sd
    [SIGPIC][/SIGPIC]
    آرزو هایم را به باد میدهم ... مثل قاصدک ... شاید از کنارت عبور کنند ... عطرت را بگیرند و مثل یک جادو تبدیل به یک رویا شوند...


  7. #17
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    اين جا هوا خوب است باران به لحن تو مي بارد و از آستين دلم ياد تو مي چکد ابرهاي پيوسته تو را به من مي رساند و هر برگ، نامه اي مي شود که از دست نوازش هاي دور تو مي ريزد حالا پلکم را مي بندم مي خواهم خيس از خاطرات تو شوم باران حالا تندتر مي بارد وگونه هايم از نديدن هاي تو خيس...


  8. #18
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    مي زند باران به شيشه شيشه اما سرد و سنگين

    بي تفاوت.سرد و خاموش شايد از يک غصه غمگين

    شيشه در اوج سپیدي خسته از دلواپسي ها

    من نشسته گنگ و مبهم مي رسم تا عمق رويا

    آسمان همچو دل من خيس خيس از بي وفايي

    بر لبم نام تو دارم اي بهار من کجايي؟

    تا به کي چون شيشه ماندن در نگاه قاب تقدير

    من همه ميل رسيدن دل ولي بسته به زنجير

    آمدم تا چشمهايت در دلم عشقي بکارد

    تو ولي گفتي که برگرد شيشه احساسي ندارد

    مي زند باران هنوز ..آه اين چنين غم در دل کيست؟؟

    دست من بر شيشه لغزيد شيشه هم با بغض بگريست...

  9. #19
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    چه زيباست صداي باران در دل سياهي شب snoozer 11
    صداي نم نم باران بوي گلهاي رازقي را مي آورد به ياد
    بوي خوش باران در فضاي خالي دل پر ميشود
    و شمشادها با نم نم باران به رقص ستاره ها ميروند
    صداي خوش باران در فضاي خالي دل طنين انداز ميشود
    و سکوت خاموشي را با نواي دل انگيز خود مي شکند
    باران با قطرات پاک خود معصوميت کودکانه را به ارمغان مي آورد
    و آهنگ خوش عشق را در گوشها زمزمه مي کند
    باران با بارش تند خود نويد اميد دوباره را ميدهد
    و آدمي را از هر چه لغزش و خطاست پاک و مبرا مي کند
    باران با خود ترانه زيباي زندگي را زمزمه مي کند
    و همگان را به داشتن يه قلب ياک دعوت مي کند
    چه زيباست باران با آن ابرهاي سياه در آسمان
    چه شورانگيز است قدم زدن زير باران تک و تنها
    بران جلوه خوش نور و پاکيس
    جلوه اي از برکت خوب خدايس
    باران ياد آور خوب خاطرهاس
    برگي از روزهاي خوش عاشقاس
    باران طلوعي دوباره در دفتر زندگيس
    برگي ار گل محمديست

    baran baroon 28wwwMojtabi ablogfacom29

  10. #20
    مدير باز نشسته
    تاریخ عضویت
    May 2010
    محل سکونت
    هرجاكه دل درآنجا خوش است
    نوشته ها
    6,578
    تشکر تشکر کرده 
    3,716
    تشکر تشکر شده 
    6,742
    تشکر شده در
    2,981 پست
    حالت من : Khoshhal
    قدرت امتیاز دهی
    3163
    Array

    پیش فرض

    واي، باران؛ باران؛
    شيشه پنجره را باران شست.
    از دل من اما،
    چه کسي نقش تو را خواهد شست؟
    من شکو فائي گلهاي اميدم را در روءياهامي بينم،
    و ندائي که به من مي گويد:
    "گر چه شب تاريک است
    دل قوي دار،
    سحر نزديک است
    از گريبان تو صبح صادق، مي گشايد پر و بال.
    تو گل سرخ (نازنين)مني، تو گل ياسمني
    تو مثل چشمه نوشين کوهساراني
    تو مثل قطره باران نو بهاراني،تو روح باراني
    تو چنان شبنم پاک سحري؟
    - نه، از آن پاکتري.
    تو بهاري؟ نه،-بهاران از توست.
    از تو مي گيردوام، هر بهار اينهمه زيبايي را.
    گل به گل،سنگ به سنگ اين دشت
    يادگاران تواند.
    رفته اي اينک و هر سبزه و سنگ
    در تمام در و دشت سوکواران تواند.
    در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد
    رفته اي اينک،اما آيا باز بر مي گردي؟
    چه تمناي محالي دارم خنده ام مي گيرد!
    در ميان من و تو فاصله ها ست.
    گاه مي انديشم،
    -مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري!
    تو توانائي بخشش داري.
    دستهاي تو توانائي آن را دارد؛
    -که مرا، زندگاني بخشد.
    وتو چون مصرع شعري زيبا،
    سطر برجسته اي از زندگي من هستي.
    من در آئينه رخ خود ديدم، و به تو حق دادم.
    آه مي بينم،مي بينم
    تو به اندازه تنهائي من خوشبختي
    من به اندازه زيبائي تو غمگينم
    آرزومي کردم،
    که تو خواننده شعرم باشي.
    -راستي شعر مرا مي خواني؟-
    نه،دريغا،هرگز،
    باورم نيست که خواننده شعرم باشي.
    - کاشکي شعر مرا مي خواندي!-
    وقتي تو نيستي، خورشيد تابناک،
    شايد دگر درخشش خود را،
    و کهکشان پير گردش خود را
    از ياد مي برد. و هر گياه،
    از رويش نباتي خود، بيگانه مي شود.
    افسوس!
    آيا چه کسي تو را،
    از مهربان شدن با من، مايوس مي کند؟
    اي مهربان من،
    من دوست دارمت؛
    چون سبزه هاي دشت
    چون برگ سبز رنگ درختان نارون.
    اي قامت بلند مقدس،تنديس جاودان،
    اي مرمرسپيد،
    اي قامت بلند اي از درخت افرا
    گردنفرازتر
    از سرو سربلند بسي پاکبازتر
    اي آفتاب تابان
    از نور آفتاب بسي دلنوازتر
    اي پاک تراز برفهاي قله الوند،
    تو ،با نوشخند مهر،با واژه محبت،
    فرسوده جان محتضرم را ز بند درد
    آزاد مي کني.
    وبا نوازشت،اين خشکزار خاطره ام را،
    آباد مي کني.
    اي مرمر بلند سپيد،اي پاکي مجرد پنهان
    مهر سکوت را ،زين سنگواره لب سرد ساکتت
    -بردار
    اي آفريده من،با واژه هاي ناب
    در معبد خيالي خود ساختم تو را.
    اما،اي آفريده من!
    -نه، اي خود تو آفريده مرا،
    -اينک،
    با من چه مي کني؟؟؟؟؟؟!!!!!!
    اي بلند اندام،سياه جامه به تن،دلبر دلير، آن شير
    بيا که ديده من
    به جستجوي تو گر از دري شده نوميد
    گمان مدار که هرگز
    -دري دگر زده است
    در انتظار اميدم،در انتطار اميد
    طلوع پاک فلق را،چه وقت آيا من
    به چشم- غو طه ورم در سرشک-
    خواهم ديد؟؟؟!!!
    تو اي گريخته از من! حصار خلوت تنهايي مرا بشکن
    به من بتاب،که سنگ سرد دره ام
    که کوچکم،که ذره ام
    مرا ز شرم مهر خويش آب کن
    مرا به خويش جذب کن،مرا هم آفتاب کن.
    دوباره با تو نشستن
    - دوباره آزادي؟
    مگر به خواب ببينم،
    - شبي بدين شادي
    اگر تو باز نگردي،به طفل ساده خواهر
    که نام خوب تو را
    زنام مادر خود بيشتر صدا زده است
    چگونه با چه زباني به او توانم گفت:"که بر نمي گردي"
    ونام خوب تو در ذهن کودک معصوم
    تصوري ست هميشه،
    هميشه بي تصوير،هميشه بي تعبير
    دوباره با من باش! پناه خاطره ام
    اي دو چشم،روشن باش!(فانوس روشن باش)
    من ندانم که کي ام ،من فقط مي دانم
    که تويي،شاه بيت غزل زندگي ام...


صفحه 2 از 9 نخستنخست 123456 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/