باران
رویاست
میان بال های شب می خزد
به پنجره های بسته دست میکشد
و در میان رازها راه می رود

باران
رویاست
آرزوها را صدا می کند
در کوچه های گذشته ، قدم می زند
هیچ نمی پرسد
همه چیز را می داند ...

باران
رویاست
و رویاها
به بارانی شسته خواهد شد

تو نیز بارانی
میان رویاهای من ، تا صبحدم قدم میزنی
رازها را نوازش می کنی
هیچ نمی پرسی
همه چیز را می دانی ...


جبران خلیل جبران