باران است که می بارد،
آرام آرام،
ترانه های دلتنگی من،
ياد تو،
و عصر يک روز کمی بهاری،
در انتهای فصلی که زمستان می بارد از روزهايش!!
اشک من !
ـ چشمانم! ـ
وآسمانی که هيچگاه از ياد تو، ـ آبی ـ نمی شود!!.
ـ دلم ـ
ــ واين بار کسی نمی داند،
نمی بيند،
چرا در زير باران آهسته آهسته می کشم برراه،
ـ پای را !! ـ
با دستی بر گريبان و نگاهی بر آسمان!
ـ و باران است که می بارد ـ
با بغضی در گلو و يادگاری بر صورت!
ـ اشک ! ـ
و ماتمی در دل!!
کسی نمی داند؟!
اين باران است يا...؟!!!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)