نميدانيم آيا ما چه افزوديم بر گيتي؟..سروده هایی از کارولين مارتين شاعر امريکايي
در ناگزيري زشتترين سيماي خويش راروزي در آيينه ديدمکه براي نخستين باردر رويارويي با تحقيرناگزير شده بودمصخره خشم خود رابه جاي فرود آوردنبر سر آنکه سزاوارش بوددر چاهسار نهاد خويش فرو افگنم معماران شهر خورشيد در آن سپيده دمدر آن آغازگاهبر نخستين برگيکه از شاخسار نهال آگاهي روييدنبشتيم: جز ايوان نو آيينان که روزي دست پنهان زمانه خواهدش افراشت بايد هر بنايي را براندازيم در گيتيولي اکنون آن درخت تناورکه در آن آغازگاهدر آن سپيده دمنهال نوخاسته يي بودهيمه تنور تاريخ ميشودو ما نيز از پنجره پدرودبه سوي جهان مينگريمدر اين لحظه بايد به خويشتن بگوييم،در اين لحظه بايد از خويشتن بپرسيم:سزا بود اينکه آن پيمان ديرين را بجا کرديمبه کار کاستن با ما کسي را نيست ياراي همآوردي ولي اي واي نميدانيم آيا ما چه افزوديم بر گيتي؟ آنسوي ديوار در کودکي نميتوانستمآنسوي ديوار را بنگرماکنون چهل ساله اماکنون قامتم فرا باليده استحالا هم نميتوانم آنسوي ديوار را بنگرمگاهگاه از کرانه يي دور دستندايي بر ميخيزدندايي که ميپندارممخاطب آن منم:تو هرگز نميتواني آنسوي ديوار را بنگرياما روزي به آنسوي ديوار خواهي رفتنه با گامهاي خويشکه خفته بر گردونه يييا بر دوش ديگراناما از آنسوي ديوار نيزهرگز اينسوي ديوار را نخواهي ديد آبها و آدميان آبهاي رودخانهدر زندان يخهاي ستبر زمستاناز پويه باز مانده اندو آدميان در زنجير تاريخآبهاي رودخانهبا فرا رسيدن تابستانآزادي خويش را باز مييابنداما شکنجه زنجيريان تاريخبا فرا رسيدن هر فصل نوفزوني ميگيرد
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)