ببخشید راضی به زحمت شما نبودم با عث شد از خوابتون بزنید، شرمنده!درسته که راهم دور شده اما اتوبوس شرکت واحد می آد می تونم خودم برم.
- دیگه از این حرفها نشنوم که ناراحت می شم تو هنوز هم بعد از این همه سال با من مثل غریبه ها رفتار می کنی ولی تو برای من مثل خواهرم المیرا هستی.در ضمن باید از خواهرت تشکر کنی که دیشب به من یادآوری کرد وگرنه حتما فراموش می کردم.
بابا علی در باغ را گشود و احسان اشین را خارج نمود وقتی داشت رانندگی می کرد به نیم رخ صورتش نگاه کردم و در دل لیلی را ستودم و به او حق دادم که عاشق احسان شده باشد.درست است که او در خانواده ای ثروتمند بزرگ شده اما قد بلند او واندام ورزیده اش و چشمان مشکی و نافذش اصلا با خانواده او جور نبود. با نگاه کردن به او همیشه یاد مردان ایل می افتادم و خودم هم گاهی از تصورم خنده ام می گرفت.همانطور که رانندگی می کرد پرسید:
- اوضاع درس زبان انگلیسی چطوره؟
- فعلا که خوبه و به لطف شما مشکلی ندارم.
- اگه به مشکل برخوردی حتما خبرم کن.مبادا خجالت بکشی تو باید منو برادر خودت بدونی من به اندازه المیرا دوستت دارم،تو لیاقت داری پیشرفت کنی پس دست از تلاش بر ندار اما در کنارش هم کمی به خودت فکر کن و سعی کن طعم عشق را بچشی و نسبت به آن بی اهمیت نباشی هرطور شده به دستش بیار تا مبادا در آینده پشیمون بشی.
با خود اندیشیدم آیا چیزی که من در دل دارم عشق است ؟چقد دیدگاهمان نسبت به عشق با هم متفاوت بود . من عشق را گناهی می دانستم که نباید بروز می کرد و او آنرا موهبتی الهی.چون به قول خودش طعمش را چشیده و به خواسته دلش رسیده بود .وقتی از احسان خداحافظی نمودمو از ماشین پیاده شدم.سمیرا یکی از همکلاسی هایم رادیدم ،او آرام به بازویم زد و گفت:ای کلک با از ما بهترون می گردی؟
- بی خود کردی دامادمون بود شوهر خواهرم .
هوم بلندی کشید و گفت:
- جدی می گی؟بابا ایول شنیده بودم قاپ یک پسر پولدار و دزدیده اما باورم نمی شد!عجب ماشین قشنگی داشت ،حالا خواهرت بع اندازه تو خوشگل هست؟
- خیلی بیشتر از من!
در حالیکه هاله ای از غم صورتش را پوشانده بود گفت:
- باید حدس می زدم تو این دنیا یا باید زیبایی فوق العاده داشته باشی یا ثروت فراوان تا شوهر خوب نصیبت بشه که در هر حال ما هیچ کدومش رو نداریم.معلوم نیست درآینده کدوم آسمون جلی بد بخت تر از خودم نصیبم بشه.
گفتم:سمیرا جان ناشکر نباش.خدا به تو هم به اندازه کافی زیبایی داده ولی مطمئن باش زیبایی باطنی بهتر از ظاهری است .این سیرت آدمهاست که اونارو زیبا می کنه نه صورتشون . همیشه شاکر خداباش که بهت نعمت سلامتی داده.
سمیرا با همان لحن متعرض گفت:
- مگه به تو خواهرت نداده ،چرا شما هم زیبایی دارید هم سلامتی و هم تو اینده شوهر خوب.تو فقط بلدی شعار بدی برو بابا حال داری با ما چکار داری بذار به درد خودمون باشیم.
سرم را به حالت تاسف تکان دادم و راهی کلاس شدم .سمیرا از دخترانی بود که همیشه نگران آینده او بودم چون هیچ وقت به حق خودش قانع نبود.
***
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)