۱- تختجمشید نه یک بنای مخروبه که یک بنای ناقص است. دلیلش برمیگردد به جزئیات نقش و نگارهای تخت جمشید. در عکسهای آوردهشده میبینیم که بخشی از جزئیات کارشده در نگارهها ناقص ماندهاست. همچنین با سنگهایی نیمهتراشیده یا حتی کمتر از نیمهتراشیده روبروییم که نشان میدهد، کار در مرحلهای متوقف شده است.
۲- در بسیاری از جاها ردپای تکمیل کار نیمهتمام هخامنشیان به دست باستانشناسان آن هم به شیوه ای شتابزده و مبتدیانه دیده میشود.
۳- بخش بزرگی از آثار موجود در تخت جمشید دارای معماری خشت و گلی که معماری ایلامی است بوده که توسط هیئت باستانشناسی دانشگاه شیکاگو نابود شده است تا آنجا به کل هخامنشی دانسته شود.
۴- معبدی یونانی در کنار تختجمشید بوده که محو شده است و از سنگهای آن برای تکمیل تختجمشید و پاسارگاد بهره بردهاند.
۵- بسیاری از نمادهای تخت جمشید در اصل بابلی است و روشن نیست که در تخت جمشید چه میکند. بنابراین آنجا با یک مجموعه ناهماهنگ روبروییم که نتیجه کار باستانشناسان غربی است.

در این نما (چاپ لایپزیک ۱۸۶۲م) هم کمترین اثری از آنچه معماری ایلامی یا یونانی خوانده میشود در تخت جمشید دیده نمیشود. (تاریخ هخامنشیان، جلد۷، توس ۱۳۸۸)
پاسخهایی کوتاه
۱- وارون آنچه جناب موحد و پیش از او پورپیرار گمان میکنند کشف کردهاند، نخستین باستانشناسان جدی از آغاز کار خود بر این نکته تاکید داشتهاند که تختجمشید بنایی پایان یافته نیست. چراکه بنا بر سنت، هر پادشاهی اثر یا آثاری بر آن میافزود. چندین پادشاه هخامنشی در تختجمشید نوشتاری از خود یادگار گذاشتهاند. با توجه به یورش اسکندر به ایران و پادشاهی کوتاهمدت داریوش سوم و البته پیش از آن قتل نابهنگام اردشیر سوم کاملا بدیهی است که بینندهی سنگهای تراشنخورده یا نیمهتراش و نگارههای ناکامل باشیم. دیگر آنکه آیا بخشهای صافشده نگارهها واقعا همگی ناقصی و نیمهکارهبودن کار را میرساند یا میتواند دلیل فرسایش و ویرانی عمدی – سهوی باشد؟ بیگمان من در این زمینه صاحبنظر نیستم ولی ای کاش این پژوهشگران دلسوز، به جای بهرهگیری از “جامعه مهندسان ساختمانی استان تهران”، از کارشناسان سازمان میراث فرهنگی و از آن مهمتر از انبوه باستانشناسان و کارشناسان مرمت و بازسازی بناهای تاریخی دانشگاهها استعلام میکردند.
۲- ایشان بیاطلاعی خود از قوانین و اصول ِ مرمّتی ِ پذیرفتهشدهی جهانی را گواهی کردهاند. نگارنده پاسخگویی به این “ناآگاهی” را با دعوت ایشان به عذرخواهی رسمی از متخصّصانی که بدانها تاخته است همراه میکند.
کار مرمتی انجا شده در این راستا، نه توسط یهودیان دانشگاهشیکاگو در دهه ۱۹۳۰ میلادی، بلکه توسط مرمتگران مؤسسه ایتالیایی خاورمیانه و خاور دور (ایزمئو) در دهه ۱۹۶۰ میلادی به انجام رسید. مجموعه اقدامات مرمتی که از آن تعبیر به “آناستیلوز”میشود. توضیحات مادهی ۴ قطعنامهی جهانی مرمّت ابنیه تاریخی مصوّب آتن – ۱۹۳۱میلادیآناستیلوز به معنی قرار دادن مجدد تکهها و یا عناصر بدست آمده از بناست. در جریان ترکیب یا نصب مجدد عناصر ساختمانی قسمتهای تخریب شده (عناصری که اغلب میتوانند در بناهای دیگر نیز به کار رفته باشند)، گاهی اتفاق میافتد که بین چند عنصر ساختمانی، فقدان یک بخش به چشم میآید. در اینصورت مرمتگر برای بازسازی کلی و سرپا کردن اثر، به ساختن آن اقدام میورزد. امّا باید اینکار (بازسازی بخش مفقوده) را طوری انجام دهد که بیننده بتواند با یک نگاه ابتدایی، قسمتهای نو را از کهنه تشخیص و تمییز دهد. به عبارتی اگر عضوی به بنا اضافه میشود با مصالح و شیوهی مشخصی اینکار عملی گردد تا از قسمت اصیل تفکیک شود. (این بند کاملا برگرفته از نوشتار آقای یاغش کاظمی در تارنگار از این اوستا است.)
اگر آن بنا ایلامی بودهاست، پس این همه سنگهای بزرگ چندین تنی و ستونهای ۲۰ متری و این حجم بزرگ تراشکاری سنگی و نگارهها و نوشتههای غیرایلامی به خط میخی پارسی در میانهی یک بنای خشت و گلی ایلامی چه میکرده است؟ حتی پیش از کشف بزرگ این عالیجنابان هم پژوهشگران بر این نکته تاکید کردهاند که احتمالا حتی پیش از داریوش و هخامنشیان، تخت جمشید مکانی مقدس و مهم برای اقوام پیشین بودهاست. فرض که هخامنشیان این آثار پیش از خود را زدوده و معماری سنگی خود را بنا کردهاند. چرا باید باور کنیم که باستانشناسان گناه ایلامیزدایی را از گردن هخامنشیان برداشته به گردن خود انداختهاند؟! و دیگر آنکه وقتی این آثار خشت و گلی اکنون موجود نیستند، چگونه این عالیجنابان با این تاکید موکد، آن آثار را ایلامی میدانند؟ مگر نه آنکه معماری دوران ساسانی و همچنین دوران اسلامی هم خشت و گلی است. اصلا از کجا پیدا که این آثار خیلی متاخر و مربوط به دوران قاجار نبوده باشد؟ ویرانی آثار قاجار در آغاز دوره پهلوی بر کسی پوشیده نیست و نیاز به کشف ندارد. نمونه همین کار در پاسارگاد هم شده است و سنگهای مسجدی که پس از اسلام از سنگهای کاخهای پاسارگاد ساخته شده بود به جایگاههای پیشین بازگردانده شد. یعنی اصل را بر بازسازی بنای کهنتر گرفتهاند. جالبتر آنکه عکسهای به کار رفته از این مثلا تخریب کاملا از آثار خود کاوشگران برداشت شده است!
۳- نویسنده گرامی و پیش از او پورپیرار بسیار تلاش داشتهاند تا اثبات کنند، تیمهای کاوش، معماری خشت و گلی ایلامی تخت جمشید را زدودهاند. ولی برای من روشن نشدهاست که اگر آن بنا ایلامی بودهاست، پس این همه سنگهای بزرگ چندین تنی و ستونهای ۲۰ متری و این حجم بزرگ تراشکاری سنگی و نگارهها و نوشتههای غیرایلامی به خط میخی پارسی در میانهی یک بنای خشت و گلی ایلامی چه میکرده است؟ حتی پیش از کشف بزرگ این عالیجنابان هم پژوهشگران بر این نکته تاکید کردهاند که احتمالا حتی پیش از داریوش و هخامنشیان، تخت جمشید مکانی مقدس و مهم برای اقوام پیشین بودهاست. فرض که هخامنشیان این آثار پیش از خود را زدوده و معماری سنگی خود را بنا کردهاند. چرا باید باور کنیم که باستانشناسان گناه ایلامیزدایی را از گردن هخامنشیان برداشته به گردن خود انداختهاند؟! و دیگر آنکه وقتی این آثار خشت و گلی اکنون موجود نیستند، چگونه این عالیجنابان با این تاکید موکد، آن آثار را ایلامی میدانند؟ مگر نه آنکه معماری دوران ساسانی و همچنین دوران اسلامی هم خشت و گلی است. اصلا از کجا پیدا که این آثار خیلی متاخر و مربوط به دوران قاجار نبوده باشد؟ ویرانی آثار قاجار در آغاز دوره پهلوی بر کسی پوشیده نیست و نیاز به کشف ندارد. نمونه همین کار در پاسارگاد هم شده است و سنگهای مسجدی که پس از اسلام از سنگهای کاخهای پاسارگاد ساخته شده بود به جایگاههای پیشین بازگردانده شد. یعنی اصل را بر بازسازی بنای کهنتر گرفتهاند. جالبتر آنکه عکسهای به کار رفته از این مثلا تخریب کاملا از آثار خود کاوشگران برداشت شده است!

اگر بنا بر پنهانسازی هویت میبود، باید این دیوارها به کل نابود میشدند. چراکه یک دیوار چه کوتاه باشد و چه بلند و حتا اگر تنها پی آن هم بماند، هویت خود را فاش میکند. این دیوارها تا نیمهکوتاهشده و روی آنها با کاهگل ترمیم شده است، نه زدوده.
۴- در بهترین حالت، یک منطقه خالی و صاف در کنار تخت جمشید را در عکسها میبینیم. اینکه این معبد، یونانی بوده را از کجا آوردهاند؟ و دیگر آنکه وجود معبد یونانی در کنار تختجمشید با توجه به حضور اسکندر و سلوکیان به مدت ۱۵۰ سال پس از هخامنشیان چه کشف بزرگی به شمار میآید؟ به گمان من باستانشناسان عاشق هخامنشیان هیچ نیازی به نابودی آثار ایلامی پیشاهخامنشی و هلنی پساهخامنشی نداشتند. همچنانکه در دیگر سایتهای باستانی ایران و سراسر جهان آثار دورههای گوناگون را در کنار هم میبینیم.
۵- پیش از این کشف بزرگ، نیز همه هنرشناسان جهان معماری هخامنشی را نه یک معماری بومی ایرانی که معماری جهانی دانستهاند. بر این اساس معماری تختجمشید، ترکیبی از همه هنرهای بشریت در آن زمان بوده است. چراکه با توجه به چیرگی داریوش بر ۸۵ درصد جهان متمدن، قرار بوده جایگاهی برای مردمان همه جهان ساخته شود تا ثابت کند، شاهنشاه بر همه مردم حاکم است و نه تنها بر ایرانیان. در سنجش با پاسارگاد کوروش که نگاهش به مادها و اورارتورها و لیدیاییهاست، داریوش بیشتر به آشور- بابل مینگریست و همسانیهای موجود در تخت جمشید با تمدنهای میانرودانی نیز کشفی برای عالیجنابان به شمار نمیآید.

در این نقاشی (چاپ کپنهاک ۱۷۷۸م) هم چیزی به نام معماری ایلامی در میان بناهای سنگی هخامنشی وجود ندارد. (تاریخ هخامنشیان، جلد ۷، توس ۱۳۸۸)

در این نقاشی سفرنامه معروف شاردن (چاپ آمستردام ۱۷۳۵م) هم میبینیم که دو قرن پیش از رسیدن پای باستانشناسان غربی به تخت جمشید، همه جزئیات آن مو به مو کشیده شده و در کتابهای اروپایی آنزمان چاپ شده است. به نظر شما آیا با این اوصاف کسی میتوانست جرات دستکاری و تغییر هویت داشته باشد؟ (تاریخ هخامنشیان، جلد۷، توس ۱۳۸۸)
ایشان در مقاله دیگری به نام “پاسارگاد ساخته یهودیان یا ایرانیان؟” ظاهرا کشفی بزرگ در زمینه جعل تاریخی باستانشناس اسکاتلندی دیوید استروناخ کرده است.
فرضیهها
۱- بنابر مشاهدات مردمی و عکسهای هوایی و زمینی تا پیش از ۱۳۴۰ خورشیدی هیچ خبری از کاخهای کوروش در پاسارگاد نبوده است. بلکه آنجا مزرعه چغندر بوده است. از این زمان تا سال ۱۳۴۳ استروناخ و تیم او مخفیانه سنگهای معبد یونانی تخت جمشید را از ۷۰ کیلومتری به آنجا آورده و تراش داده و به عنوان کاخهای کوروش (کاخ اختصاصی یا P و کاخ بارعام یا S) جا زدهاند.
۲- عکسهایی از کار تیم استروناخ وجود دارد که آنان در حال جاگذاری ستونهای کاخهای پاسارگاد هستند.
۳- سکههایی در پاسارگاد کشف شدهاند که کاملا یونانیاند.
۴- در سنگنوشته کوروش در کاخش، بیننده غلط املایی هستیم که نشان میدهد این سنگنوشته جعلی بوده و به شکلی شتابزده برای کوروش ساخته شده است.
۵- نماد انسان بالدار در پاسارگاد به دروغ به عنوان کوروش شناسانده شدهاست. حال آنکه نمادهای همچون آن در خاورمیانه فراوان است.
پاسخهایی کوتاه
۱- این سخن، بسیار جدی و مهم است و اگر اثبات شود، احتمالا شهرتی فراوان برای اثباتکننده در جهان به پا خواهد کرد. و تردید نفرمایید که آنان نه تنها در خارج از کشور که در درون کشور هم با جوایز پرشمار روبرو خواهند شد. ولی برای اثبات این سخن تنها یکی دو عکس کافی نیست. بلکه نیاز است تا از نماهای گوناگون عکسهایی هوایی و زمینی از پاسارگاد نشان داده شود. لازم به ذکر است که ارنست هرتسفلد که به نظر نویسنده مقاله، دشمن استروناخ و دار و دستهاش قلمداد شده اصلا تز دکترایش را به نام پاسارگاد در ۱۹۰۷ یعنی ۵۴ سال پیش از جعل وحشتناک استروناخ، ۲۴ سال پیش از آغاز همکاریاش با دانشگاه شیکاگو در پروژه تخت جمشید و ۱۴ سال پیش از کودتای رضاخان و سیدضیا که محور فرضیههای عبدالله شهبازی و دیگر یارانش است، ارائه داده که همان زمان به صورت نخستین کتاب هرتسفلد چاپ شده است. پس این کاشفان بزرگ قرن بهتر است نگاهی به پایاننامه این شخص که آن زمان یک دانشجوی ساده آلمانی بوده بیاندازند تا درباره پاسارگاد پیش از هرگونه کاوش، آگاهی کسب کنند. توجه این عالیجنابان را به مجموعه نقاشیها و عکسهای پاسارگاد که از سده شانزدهم تا سده بیستم میلادی و پیش از حضور استروناخ از پاسارگاد کار شده جلب میکنم. من نه بودجهای برای تهیه کتابهای حاوی این نقاشیها و عکسها دارم و نه پیوندی برای دسترسی به آنان ولی بیگمان دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران که خرج این پروژه را تا اینجا تامین کرده است، میتواند این آثار را گردآوری کند و در نمایشگاهی رونمایی کند. فهرست بلندبالای این آثار را هم میتوانید در جلد ۷ از کتاب تاریخ هخامنشیان دانشگاه خرونینگن تهیه کنید.

در این پلان که توسط هرتسفلد و کرفتر طراحی شده و در کتاب هرتسفلد (ایران در شرق باستان: چاپ آکسفورد ۱۹۴۱م) دو دهه پیش از استروناخ چاپ شده است، کاخهای مورد بحث S و P را میبینیم.
۲- شگفتا که این عکسها را قطعا عکاس تیم خودشان گرفته و شگفتا که این عکسها را در کتاب خود منتشر کردهاند تا به همین سادگی آقای موحد آنها را اسکن فرماید و گمان برند که به کشفی بزرگ نائل آمدهاند!
۳- معبد یونانیان در مقاله پیشین جناب موحد در تخت جمشید بود و سنگهای آن معبد ویرانشده را مثلا به پاسارگاد آورده بودند تا برای کوروش کاخ بسازند. روشن نیست که سکههای یونانی چطور همراه با سنگها به پاسارگاد آمده؟ اگر سکههای یونانی در پاسارگاد یافت شده، پس حتما یونانیان در آنجا دارای ابنیه بوده و فرضیه آوردن سنگ معبد یونانی از ۷۰ کیلومتر آن سوتر بیمعناست.

طرح کرپورتر از پاسارگاد (چاپ لندن ۱۸۱۸م) در پسزمینه آرامگاه کوروش، کاخ S (بارعام) که برای عالیجنابان شبهه ایجاد کرده دیده میشود

آرامگاه کوروش را در این نقاشی خیلی قدیمی (آلبرشت فون ماندلسلو، لندن ۱۶۳۸م) میبینیم که ستونهایی که امروز در کاخ S وجود دارد، در آنجا قرار گرفتهاند. با این اوصاف روشن میشود که این ستونها نه به قول عالیجنابان از معبد کذایی یونانی در ۷۰ کیلومتری که از چندصد متر آنسوتر در همین پاسارگاد، به محل کاخ S برده شدهاند. چراکه در اصل متعلق به آنجا بودهاند.
(J. A. Mandelslo, The Voyages and Travels of J. Albrecht de Mandelslo into the East Indies from 1638-1640. Rendered into English by John Davies, London, 1662.)
4- بخش بزرگی از پژوهشگران غربی پیش و پس از استروناخ به سنگ نوشته کوروش در پاسارگاد ایرادهای جدی گرفته و آن را جعلشده به دست شاهان پسین به نام کوروش، دانستهاند. بسیاری از همین پژوهشگران کلا تاسیسات پاسارگاد را نه ساخته او که ساخته دیگر شاهان پس از او به نام او، دانستهاند. که جناب موحد اتفاقا به یکی از این موارد یعنی شادروان علیرضا شاپورشهبازی اشاره دارد. پس در اینجا هم بیننده کشفی نو نیستیم.
۵- همچنانکه در متن هم اشاره رفتهاست، بسیاری همچون هرتسفلد این نماد را کوروش نمیدانند و چه این نماد کوروش باشد و چه نباشد، پیوندی به یک جنایت فرهنگی ندارد. بلکه موضوعی است طبیعی که دانشمندان در آن اختلاف نظر دارند و همین امروز نیز بیشینه پژوهشگران به این نماد، انسان بالدار میگویند و نه کوروش.
امیدوارم مستقل از علاقه و بیعلاقگی به ایران و میراث فرهنگی و باستانی و مادی و معنوی آن، به تاریخ، به فرهنگ، به هنر، به دانش و به خرد عشق بورزیم و با هرچه دشمنی میکنیم، به ستیز با این پدیدهها و بزرگان این موضوعات برنخیزیم که:
بزرگش نخوانند اهل خرد / که نام بزرگان به زشتی برد
گفتنی است که در این نوشتار از عکسها و آگاهیهای جنای آقای یاغش کاظمی و وبلاگ از این اوستا بسیار بهره بردم و از ایشان سپاسگزارم.
بنمایه
[۱] نگاه کنید به جستاری از همین قلم به نام تاریخچه ایرانشناسی+
[۲] برای آشنایی با کارنامه باستانشناسان فرانسوی عصر قاجار نگاه کنید به سفرنامه مادام دیولافوا: ایران و کلده. ترجمه علیمحمد_فرهوشی+ و خاطرات کاوشهای باستان شناسی شوش ۱۸۸۴-۱۸۸۶
[۳] نگاه کنید به گزارش نشست نقد و بررسی تاریخ هخامنشیان دانشگاه خرونینگن هلند در اینجا+
[۵] سرپرست سایت باستانی تخت سلیمان آقای عاشیقی چنین تعریف میکرد که تیم پروفسور اشمیت پس از یافتن نماد چلیپای شکسته که همان زمان نماد آلمان نازی بود، یک جشن مفصل در آنجا برگزار کردند و البته برخی از باستانشناسان ایرانی باور دارند که این صلیب شکسته از سوی تیم آلمانی جعل شد تا میان ایران و آلمان آریایی پیوند برقرار کنند. همین کافی است تا پی ببریم که در آن زمان فضا بیش از آنکه در قبضه یهودیان بوده باشد، در دست نژادپرستان یهودیستیز بوده است.
[۶] برای آگاهی از کارنامه رومن گیرشمن در ایران نگاه کنید به پژوهش فرشید ابراهیمی در اینجا+
[۷] تاریخ هخامنشیان، جلد۷، توس، ۱۳۸۸
یارینامه
- مدخل تخت جمشید در دانشنامه جهان اسلام
- علیرضا شاهپور شهبازی. «شهر پارسه و مقام آن در تاریخ هخامنشی». راهنمای مستند تخت جمشید. چاپ ۱۳۸۴، تهران: بنیاد پژوهشی پارسه پاسارگاد، ۱۳۸۴
- حسن پیرنیا مشیرالدوله تاریخ ایران باستان. تهران: انتشارات نگاه
- تاریخ هخامنشیان دانشگاه خرونینگن هلند، جلد ۷: ایران از نگاه مسافران، توس، ۱۳۸۸
- امیرمهدی بدیع، یونانیان و بربرها، توس، ۱۳۸۶
- رومن گیرشمن، ایران از آغاز تا اسلام، امیرکبیر، ۱۳۸۸
- ریچارد فرای، میراث باستانی ایران، علمی فرهنگی، ۱۳۸۵
- http://www.kavehfarrokh.com/iranica/achaemenid-era/professors-stronach-and-gopnik-pasargardae
- نگارنده : بهرام روشنضمیر
- نشر : ایران شهر » IranShahr.com
- باز نشر : تاریخ ما » Tarikhema
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)