هورم‌هب بعد از اينكه در غزه قواي امدادي را كه از مصر آمده بود به نيروي خود ملحق نمود و هر چه اسب در سوريه جنوبي وجود داشت بدست آورد و سربازان و ارابه‌ها را وادار به تمرين كرد به ژوپه يكي از بنادر بزرگ سوريه حمله‌ور شود. ولي قبل از حمله باين بندر اعلاميه‌اي صادر نمود كه بوسيله جاسوسان او در تمام شهرهاي سوريه بگوش مردم رسيد.
در اين اعلاميه هورم‌هب خطاب به سكنه شهرهاي سوريه گفت من نيامده‌ام كه در اين كشور فتح كنم بلكه براي اين آمدم كه شهرهاي سوريه را نجات بدهم و سكنه شهرها بايد مرا نجات دهنده خود بدانند. بايد بگويم كه در گذشته قبل از اينكه سوريه از دست مصر بيرون برود و به تصرف آزيرو و هاتي در آيد هر يك از شهرهاي سوريه داراي استقلال بود و در هر شهر پادشاهي سلطنت ميكرد. و سكنه اين شهرها چون بآزادي زندگي و بازرگاني ميكردند غني بودند ولي پس از اينكه آزيرو بسوريه مسلط شد رسم قديم را برانداخت و استقلال شهرها را از بين برد و سلاطين آنها را متواري كرد و از هر شهر ماليات گزاف دريافت مي‌نمود. آزيرو كه طماع بود اين شهرها را به هاتي فروخت و هاتي با بيرحمي و حرص مخصوص خود طوري سكنه شهرها را تحت فشار قرار داد كه آنها هرگز دوره حكومت هاتي را فراموش نخواهند كرد.
هورم‌هب كه ميدانست مردم سوريه از ظلم هاتي به تنگ آمده‌اند در اعلاميه خود گفت من كه هورم‌هب و فرزند شاهين هستم هر شهر و قصبه و قريه را از يوغ بردگي آزاد ميكنم و تاكيد مي‌نمايم كه تمام شهرهاي سوريه بعد از اين مانند گذشته آزاد و مستقل خواهند بود و سلاطيني كه قبل از سلطه آزيرو و هاتي در اين شهرها سلطنت ميكردند باز بر تخت خواهند نشست و دوره رونق و سعادت شهرها و قصبات و قراء سوريه تجديد خواهد شد.
هورم‌هب در اعلاميه خود از تمام شهرهاي سوريه دعوت كرد كه بضد هاتي‌ها بشورند و آنها را بيرون كنند و گفت هر شهر كه بضد هاتي شورش كند از حمايت وي برخوردار خواهد گرديد.
ولي شهرهائي كه در قبال ارتش مصر مقاومت نمايند بعد از غلبه مصريان مورد تاراج قرار خواهند گرفت و سكنه را به غلامي و كنيزي خواهيم فروخت و حصار شهر را ويران خواهيم كرد بطوري كه بعد از آن هرگز آن شهر آباد نخواهد شد.
اعلاميه هورم‌هب بين سكنه سوريه و هاتي اختلاف بزرگ بوجود آورد و منظور هورم‌هب نيز همين بود.
وقتي قشون هورم‌هب بطرف بندر ژوپه بحركت در آمد كاپتا از غزه تكان نخورد براي اين كه هنوز يقين نداشت كه هورم‌هب در ژوپه فاتح شود زيرا ميدانست كه آزيرو و هاتي در داخل سوريه مشغول جمع‌آوري قشون هستند.
روژو گاوسر بعد با كاپتا آشتي كرد زيرا فهميد كه او جاسوس آزيرو پادشاه سوريه نبوده بلكه در خدمت مصريها بسر ميبرده و ديگر اينكه كاپتا او را از وحشت چهارصد رانكي الاغ كه ناپديد شده بود رهانيد و به وي گفت كه رانكي‌هاي الاغ را كسي ندزديد بلكه سربازان او چون گرسنه بودند رانكي‌هاي چرم گوسفند را خوردند.
گاوسر بعد از اين كه دانست كه كسي رانكي‌ها را ندزديده بلكه سربازان خود وي آنرا خوردند از جنون معالجه شد و ما دست و پاي وي را گشوديم و آزادش كرديم. بايد بگويم كه بعد از رفتن هورم‌هب و قشون او من در غزه ماندم و ديدم چگونه چشم‌هاي زندان‌بان پير بطور موقت معالجه شد و او بينا گرديد.
گاوسر بعد از رفتن هورم‌هب دروازة شهر را بست و گفت بعد از آن اجازه نخواهد داد كه هيچ قشون مصري وارد شهر شود و براي او در آنجا توليد مزاحمت نمايد.
و چون حكمران غزه كاري نداشت باتفاق كاپتا كه دوست وي شده بود مينوشيد و طاس بازي كاپتا و زندانبان سالخورده را تماشا ميكرد.
كاپتا و زندانبان مزبور از بام تا شام مينوشيدند و طاس بازي ميكردند و مشاجره مي‌نمودند زيرا زندانبان كه ميباخت خشمگين ميشد و ميكوشيد كه در هر دست كمتر شرط‌بندي كند ولي كاپتا او را وادار مي‌نمود كه بيشتر شرط ببندد.
وقتي قشون هورم‌هب به ژوپه (ژوپه شهر و بندري بود كه امروز به اسم يافه (يافا) خوانده ميشود – مترجم) رسيد بازي كاپتا و زندانبان پير هم كلان شد و من شنيدم كه آنها يك مرتبه در يك دست يكصد و پنجاه هزار دين زر شرط بستند.
وقتي هورم‌هب موفق گرديد كه در حصار ژوپه شكافي بوجود بياورد نه فقط زندانبان پيرمرد تمام زر را كه از كاپتا طلبكار بود باخت بلكه دويست هزار دين نيز باو بدهكار گرديد.
ولي كاپتا جوانمردي كرد و اين زر را از زندانبان نخواست. بلكه چند حلقه نقره هم بوي داد بطوري كه وقتي من و كاپتا خواستيم از غزه بطرف ژوپه برويم پيرمرد زندانبان از حق‌شناسي گريه ميكرد.
من نميدانم كه آيا كاپتا با طاس‌هاي درست و سالم با پيرمرد بازي كرد يا اينكه طاسهاي قلب بكار برد ولي اطلاع دارم كه در طاس بازي خيلي مهارت داشت. بعد از اين كه ما از غزه رفتيم شهرت اين طاس بازي كه چندين هفته طول كشيد و دو حريف بر سر چند ميليون دين زر شرط بستند در سراسر سوريه پيچيد.
زندانبان پير بعد از رفتن ما باز كور شد و با نقره‌هائي كه از كاپتا گرفته بود كلبه‌اي در پاي حصار شهر ساخت و بقيه ايام عمر را در آن كلبه بسر برد. و چون غزه پس از رهائي از چنگ هاتي اهميت بازرگاني گذشته را باز يافت بازرگانان و مسافرين بسيار وارد آن شهر شدند و هر كس كه از داخل يا خارج سوريه وارد غزه ميشد ميخواست كه زندانبان پير و نابينا را ببيند و شرح قمار بزرگ او را كه تا آنموقع در سوريه و مصر نظير نداشت از دهان وي بشنود و پيرمرد با مسرت و افتخار جزئيات بازي مزبور را كه فراموش نكرده بود براي سايرين حكايت مي‌نمود و وقتي بآنجا ميرسيد كه در يك دست فقط با يكمرتبه انداختن طاس يكصد و پنجاه هزار دين باخت مردم از فرط شگفت بانگ بر ميآوردند زيرا نشنيده بودند كه حتي يك فرعون بتواند با يك طاس انداختن يكصد و پنجاه هزار دين ببازد. و هر كس كه بديدار پيرمرد ميرفت قدري مس يا نقره باو مي‌بخشيد بطوريكه آوازه قمار آنمرد نابينا يك وسيله بسيار خوب جهت تامين معاش وي گرديد و بطوريكه اطلاع دارم تا روزيكه زنده بود براحتي ميزيست و شايد اگر كاپتا يك سرمايه باو ميداد كه از منافع آن زندگي كند آنطور به پيرمرد خوش نمي‌گذشت.
وقتي شهر ژوپه بدست هورم‌هب مفتوح شد من و كاپتا بآنجا رسيده بوديم و آنوقت من براي اولين مرتبه ديدم كه وقتي فاتحين وارد يك شهر ثروتمند ميشوند در آنجا چه ميكنند.
وقتي هورم‌هب ژوپه را محاصره كرد در روزهاي آخر قبل از سقوط آنجا بعضي از سكنه متهور شهر عليه قواي هاتي شوريدند و براي نجات خود فداكاري كردند ولي هورم‌هب بعنوان اينكه شورش شهر هنگامي شروع شده كه سودي براي ارتش مصر نداشته موافقت نكرد كه شهر مزبور را از تاراج معاف نمايند.
آنوقت مدت دو هفته سربازان هورم‌هب شهر را چاپيدند و كاپتا توانست در همين دو هفته توانگر شود.
براي اينكه سربازان هورم‌هب چاره نداشتند جز آنكه اموال غارت شده را به كاپتا و كاركنان او بفروشند و در عوض آبجو و شراب خريداري كنند و كاپتا فرشهاي گرانبها و مصطبه‌ها و ميزهاي عالي و مجسمه خدايان را تقريباً برايگان از آنها مي‌خريد.
سربازان كه هر يك عده‌اي اسير داشتند هر سرياني را به بهاي دو حلقه مس به كاپتا مي‌فروختند زيرا خريدار ديگر وجود نداشت چون طبق حقي كه هورم‌هب به كاپتا داد هيچكس نمي‌توانست اموال غارت شده و كنيزان و غلامان را خريداري كند.
در آن شهر بود كه من ديدم هيچ درنده نسبت به انسان مخوف‌تر و درنده‌تر از خود انسان نيست و وقتي يكدسته از انسانها به دسته ديگر غلبه ميكنند طوري با مغلوبين رفتار مي‌نمايند كه درندگان مناطق جنوب مصر با جانوران جنگل آنطور رفتار نمي‌نمايند.
چون درنده وقتي سير شد ديگر با جانوران جنگل كاري ندارد مگر اينكه گرسنه شود ولي اين جانور كه موسوم به انسان است هرگز سير نمي‌گردد و اگر تمام ثروت سوريه و بابل و مصر را باو بدهي باز مرتكب قتل مي‌شود و خانه‌ها را ويران مي‌نمايد كه بتواند ثروت بيشتر بدست بياورد. و وقتي دريافت كه نمي‌تواند از مردم چيزي بگيرد كه بر ثروت او بيفزايد ديگران را از روي خشم به قتل مي‌رساند كه چرا جهت وي فايده ندارند و سبب مزيد ثروت او نمي‌شوند.
من ديدم كه در ژوپه سربازان مصر خانه‌ها را آتش مي‌زدند تا اينكه در روشنائي حريق‌ها بتوانند هنگام شب شراب بنوشند و خود را سرگرم كنند. من خود ديدم كه سربازان مصر وقتي هستي يك بازرگان را از او مي‌گرفتند وي را مورد شكنجه قرار ميدادن كه بگويد زر و سيم پنهاني خود را در كجا دفن كرده است؟ من ديدم كه سربازان مصر در يك چهارراه مي‌ايستادند و هر كس را كه از آنجا مي‌گذشت چه مرد چه زن چه كودك چه سالخورده به قتل مي‌رسانيدند و وسيله نشانه‌گيري كمانداران مصري زن و مرد و كودك شهر ژوپه بود.
من تصور ميكردم مناظري كه هنگام جنگ خدايان در شهر طبس ديدم مخوف‌ترين مناظري بود كه ميشد در دوره عمر خود ببينم. ولي وقتي فجايع سربازان هورم‌هب را در شهر ژوپه ديدم متوجه شدم كه فاجعه‌هاي شهر طبس بشوخي و بازي شباهت داشت.
در طبس چون بالاخره طرفداران آتون و آمون دو مصري بودند گاهي نسبت بزنها و اطفال ترحم مي‌كردند و همه را مثل زن و فرزند من نمي‌كشتند. ولي سربازان هورم‌هب در ژوپه كودكان شيرخوار را هم بقتل مي‌رسانيدند و هورم‌هب نيز آنها را بكلي آزاد گذاشته، ممانعتي نمي‌كرد.
من فكر ميكنم كه قتل‌عام و چپاول سربازان هورم‌هب در شهر ژوپه فراموش شدني نيست و در اين قتل‌عام و چپاول بي‌نظير لذت تحصيل ثروت بكام سربازان مصري رسيد.
من مي‌توانم بگويم كه هورم‌هب در شهر ژوپه عمدي دست سربازان خود را براي قتل‌عام و چپاول آزاد گذاشت تا اين كه آنها بدانند كه يغماي اموال مردم و به اسارت كشاندن زنها و فرزندان بيگناه آنان چقدر لذت دارد و در آينده براي تحصيل لذات متشابه هر نوع خطر را استقبال كنند. همين طور هم شد و بعد از خاتمه جنگ ژوپه وقتي هورم‌هب درصدد بر آمد كه ساير شهرهاي سوريه را تصرف نمايد سربازها براي بدست آوردن شراب و زن و زر از هيچ خطر باك نداشتند و مرگ را استقبال مي‌كردند.
يكي از چيزهائي كه سربازان مصر را واميداشت كه آنقدر كوشش كنند تا غلبه نمايند يا كشته شوند اين بود كه ميدانستند كه سربازان آزيرو پادشاه سوريه اسير نمي‌پذيرند و هر سرباز مصري را كه تسليم شود زنده پوست ميكنند و عنوانشان اين است كه سرباز مزبور مثل ساير سربازان مصري در قتل‌عام و چپاول شهرهاي سوريه شركت كرده است.
وقتي خبر قتل‌عام و چپاول شهر ژوپه به ساير شهرهاي سوريه رسيد چند شهر از بيم جان شوريدند و قواي هاتي را از شهر بيرون كردند و به محض اينكه هورم‌هب رسيد دروازه‌هاي شهر را برويش گشودند.