474-477
میتوانم جف استیونس را قطعه قطعه کنم.
گونتر با ملایمت گفت:
-اه عزیزمن در این اتاق نه او دارد به این جا می اید.
تریسی از جایش پرید:
-او دارد چه کار میکند؟
-من که به تو گفتم برایت یک پیشنهاد تازه دارم ولی اینکار نیاز به یک همدست دارد.از نظر من او تنها کسی است که...
تریسی بشکنی زد و گفت:
-من ترجیح میدهم از گرسنگی بمیرم و با او کار نکنم.جف استیونس یک مرد پست و قابل تحقیر...
ناگهان جف در استانه در ظاهر شد:
اه تریسی عزیزم!قیافه تو درخشان تر از همیشه است...گونتر دوست من حالت چطور است؟
دو مرد با یکدیگر دست دادند.تریسی لبریز از عصبانیت ایستاده بود و انها را نگاه می کرد.
جف نگاهی به او انداخت اهی کشید و گفت:
-تو شاید از دست من ناراختی؟
-ناراحت؟من...
او کلمه ای برای بیان میزان نفرت و عصبانیت خودش پیدا نکرد.
-تریسی اجازه بده بگویم که نقشه تو واقعا اعجاز امیز بود.تو فقط یک اشتباه کوچک مرتکب شدی.از این به بعد هیچ وقت به یک نفر سوئیسی که انگشت سبابه دست راستش قطع شده باشد.اطمینان نکن.
تریسی نفس عمیقی کشید و سعی کرد خودش را کنترل کند.او به طرف گونتر بر گشت و گفت:
-من بعدا با شما صحبت میکنم گونتر.
-تریسی...
-نه هر چه هست من نمی خواهم در ان سهیم باشم با حضور او نه.
گونتر گفت:
-فقط چند دقیقه گوش کن.
-هیچ دلیلی ندارد که من...
-در سه روز اینده "دوبرس" چهار میلیون دلار الماس را با هواپیمای باری"ارفرانس" از پاریس به امستردام حمل می کند.من یک مشتری دارم که شدیدا مشتاق ان سنگ هاست.
تریسی در حالی که نمی توانست تلخی کلامش را پنهان کند.گفت:
-چرا ان را در راه فرودگاه نمی دزدید؟این دوست تو که این جاست متخصص دزدیدن وسایل نقلیه است.
جف فکر کرد:
-خدای من او وقتی عصبانی می شود چقدر جذاب تر است!
گونتر گفت:
-از الماس ها به شدت مراقبت می شود ولی ما انها را در حال پرواز خواهیم ربود.
تریسی با تعجب به او نگاه کرد و پرسید:
-در حال پرواز؟ان هم در یک هواپیمای باری؟
-ما احتیاج به یک نفر ادم کوچک اندام داریم که در یک صندوق پنهان بشود.وقتی هواپیما در اسمان است.تنها کاری که این شخص باید بکند این است که از صندوق بیرون بیاید در دوبرس را باز کند بسته الماس ها را بیرون بیاورد و انها را در جعبه مشابهی که قبلا تدارک دیده شده است جا به جا کند و به صندوق خودش برگردد.
-و شما فکر میکنید که من انقدر کوچک هستم که در ان صندوق جا بگیرم؟
گونتر گفت:
-بیش از ان به کسی نیاز داریم که بسیار باهوش باشد و اعصاب قوی داشته باشد.
تریسی لحظه ای فکر کرد و بعد جواب داد:
-من این نقشه را دوست دارم گونتر.تنها چیزی که دوست ندارم کار کردن با جف است.این شخص یک شارلاتان است.
جف پوزخندی زد و گفت:
-گونتر قرار است اگر ما بتوانیم این این کار را بکنیم یک میلیون دلار به ما بدهد.
تریسی به گونتر خیره شد:
-یک میلیون دلار؟
او سرش را تکان داد:
-نیم میلیون دلار به هر کدامتان.
جف توضیح داد:
-دلیل این که این کار امکان پذیر است.این است که من با یکی از افرادی که درقسمت بارگیری کار می کنند ارتباط دارم.او در فرودگاه می تواند برای فراهم شدن مقدمات کار به ما کمک کند.او ادم قابل اعتمادی است.
تریسی جواب داد:
-بر خلاف تو.
و اضافه کرد:
-خداحافظ گونتر.
و از اتاق بیرون رفت.
گونتر در حالی که او را با نگاهش بدرقه می کرد گفت:
-متاسفم جف فکر نمی کنم تریسی این کار را بکند.او در مورد مساله مادرید از دست تو واقعا ناراحت است.
جف با خنده گفت:
-شما اشتباه می کنید من تریسی را می شناسم.او نمی تواند از این کار بگذرد.
***
"رامون"گفت:
-جعبه ها قبل از بارگیری و انتقال به هواپیما مهر و موم می شوند.
او یک مود جوان فرانسوی بود که چشم های بی فروغ و صورت پر چین و چروکش هیچ ارتباطی با سن او نداشت.رامون یک گسیل دهنده هواپیماهای ارفرانس بودو در قسمت ترافیک هوایی فرودگاه کار می کرد.
رامون ووبان.تریسی.جف و گونتر در یک قایق تفریحی نشسته بودند و پاریس را دور می زدند.
تریسی پرسید:
-اگر جعبه مهر وموم می شود چطور من می توانم وارد انها بشوم؟
رامون ووبان جواب داد:
-در اخرین دقایق بارگیری معلولا از جعبه هایی استفاده میشود که ما اصطلاحا به انها جعبه های نرم می گوییم.اینها جعبه هایی بزرگ چوبی است که یک طرف انها با پارچه کرباس پوشانده شده و معمولا فقط با یک طناب بسته می شود و انها را در روی بقیه بارها قرار می دهند.به دلیل تدابیر امنیتی محموله های گرانبها مثل الماس همیشه در اخرین دقایق وارد هواپیما می شود.این نوع بار از نظر بارگیری اخرین و از نظر تخلیه اولین محموله ها هستند.
تریسی پرسید:
-پس الماس ها در جعبه های نرم هستند؟
-بله و من می توانم ترتیبی بدهم که شما در داخل جعبه ای قرار بگیرید که دقیقا در مجاورت جعبه الماس ها خواهد بود.تنها کاری که شما باید بکنید این است که وقتی هواپیما در اسمان است طناب ها را
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)